کاش زودتر می شناختمت ...
این کاش را چند روز بعد از شهادت علی گذاشته بودم و امروز دوباره تکرار میکنم ...
دیدار با مادر شهید یه دست آورد برای من داشت ، بعد از دیدار با صحبت هایی که با مادر شهید داشتم و خانم ها داشتند از اتاق علی دیدن می کردند ...
اربعین علی شهید در مراسم بهشت زهرا سلام الله علیها حضور داشتم و دست نوشته ای برای علی نوشتم که هنوز منتشرش نکردم .
در مراسم دخترها و دامادهای همسایه قدیمی مان را دیدم که همه شان آنجا بودند و حضوری فعال داشتند ، پیش خودم نگه داشته بودم تا بعد از مراسم از مادر شهید پرسیدم که نسبت شما با این بنده خداها چیست؟
ایشون فرمودند دخترعموهای علی هستند ، متوجه شدم که دوران کودکی علی باهم همبازی بودیم و دیده بودمش چون با این همسایه ما تقریبا خانه یکی بودیم ... مادرم را شناخت مادر علی و سلام رساند برایش ...
و باز هم حسرت این را خوردم که چرا زودتر نشناختمت ...
دیدار نوشت :
دیدار خوب بود شکر خدا و دوستان آمده بودند اکثرا که گفته بودند ، ولی بعضی ها دیرتر آمدند و این خوشایند نبود ..
مادر شهید از مهربانیت های خاص علی می گفت، از رابطه عاطفی که با خواهرش برقرار می کرد و با این رابطه عاطفی خواهر حرف علی را بهتر از دیگران گوش می کرد ...
ایشان از احترام خاص علی به بزرگتر ها می گفت که چطور بزرگتر ها را احترام می کند.
از فعالیت های شهید علی خلیلی در مسجد می گفت که بیش از حد فعالیت می کرد و این راه سعادت را برای علی باز کرد.
از مشهدش که در چهارم دبستان رفته می گفت که بعد از سفر گفته بود که راه خود را انتخاب کرده است .. حالا در مشهد چه دیده و چه کرده بود رازی است که با خود برده است.
دل نوشت :
و من چه حسرت ها که نخورده و نمی خورم .. چه رفقا و هم بازی هایی داشتیم و الان ما کجا و آنها کجا ... این انتخابهای ما است که توی زندگی ما رو به هدفی می رسونه ..
گاهی انتخابها به نوک قله مثل علی های شهید ..
گاهی انتخابها به ته دره مثل من عاصی ..
مواظب انتخاب هایمان باشیم
مطالب مرتبط :
قرار اینترنتی وبلاگ نویسان - شهید علی خلیلی1 - شهید علی خلیلی2 - دیدار با خانواده شهید علی خلیلی - گزارش دیدار با خانواده شهید خلیلی
امتحانات ترم تابستانی هم شده دردسر برای ما ، دوباره مشهد دعوت شده بودیم که به دلیل امتحانات نتونستیم خودمون رو به برنامه های مشهد و ولادت امام رضا و سفر برسونیم ...
هفته بعد هم کربلا که باز هم ..
سلام.نمیشه ما رو هم با گروهتون ببرید به این دیدارها؟
همیشه همچین وقت ها بیشتر از اینکه ذهنم درگیر خود شهید بشه درگیر اطرافیانشون میشه.مثلا اینکه از چه مادری چنین جوونی می تونه تربیت بشه؟نشست و برخاست با همچین آدمایی به یقین نعمته.