وبلاگی گروهی

سجــده آخـــر...×

به نــام خــدای شهــدا»

 

بدون مقدمــه:

 

«دلــم به شدتـــ هوای شهـــدا کرده،

 

میخوام یه خاطره از یکــ شهیــد بزرگوار بنویسم امیــدوارم شهیــد بزرگوار شفاعتــمون کنهــ....

آنــروز با یکی از برادران رزمنده که فرهنگی و اهل نیشابور بود مشغول صحبت بودم.

هر دو از فتح رزمندگان اسلام مطمئن بودیم.

آن برادر با عشق خاصی میگفت:

ادامه مطلب...
۲۳ مهر ۹۳ ، ۰۸:۰۰ ۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پاسدار سنگر

انتظار فرج

مسلمان با درس انتظار فرج می آموزد، تعلیم می گیرد که هیچ بن بستی وجود ندارد در زندگی بشر که نشود این بن بست را باز کرد و لازم باشه انسان ناامید دست رو دست بگذاره و بنشینه و بگه دیگه کاری نمیشه کرد.

نه، وقتی در نهایت زندگی انسان در مقابله ی با این همه حرکت ظالمانه و ستمگرانه، خورشید فرج ظهور خواهد کرد پس در بن بستهای جاری زندگی هم، همین فرج متوقع است و مورد انتظار است...

ادامه مطلب...
۲۲ مهر ۹۳ ، ۰۸:۰۰ ۱۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
گمنام

من کنت مولاه فهذا علی مولاه

عید غدیر بر همه ی عاشقان ولایت مبارک
"الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمومنین علی بن ابی طالب و اولاده علیهم السلام"

اعتراف!! نوشت:

خودم می دونم این پست، خیلی طولانیه... دیگه همینه که هست!!

شوخی کردم...

خداوکیلی نهایت خلاصه نویسی را به کار بردم ..خوندنش خالی از لطف نیست...

هر کسی هم خواست بیشتر بدونه یه سر به کتاب "ولاء ها و ولایت ها" نوشته ی استاد مطهری بزنه...

ادامه مطلب...
۲۱ مهر ۹۳ ، ۰۸:۰۰ ۷۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رزمنده

یـ علـی ــا

عید همگی مبــارکـــ

سادات ویژه دعامون کنن


  

ادامه مطلب...
۲۰ مهر ۹۳ ، ۰۸:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
وخدایی که دراین نزدیکیست ..!

غم های پنهانمان را قدر بدانیم

 

هر کسی در زندگی اش غمها و مشکلاتی دارد که به هر دلیلی نمیتواند با کسی مطرح کند...

خدایا فهمی عطا کن تا قدر این مشکلات را بدانم

خویشتن داری و صبوری از لطفهای عظیم الهی است و خدا علم و حکمت را به کسانی که این خصلت را دارند عطا میکند

همیشه به خودم دیکته میکنم که ببین چقدر در سختیها و خوشیها  در قبض و در بسط در اقبال و  ادبار اهل صبر هستی و چقدر اهل ستاری عیوب دیگران هستی هر چه قدر اینها در تو تقویت شد بستر نفس را برای اعطای موهبتهای الهی فراهم کردی

یک روحانی از قول دوست هم درس خود تعریف میکرد که ایشان چشم باطنش باز بود و میگفت من نمی توانم به شهر خودم بروم

پرسیدم چرا؟ گفت :  بعضی از اقوام حتی نزدیک را وقتی مشاهده میکنم میبینم حتی نسبت به ناموس من چشم بد دارند و از وضعیت چهره ها که دیگر نپرس. شب و روز دعا میکنم که خدا این دید را از من بگیرد. همه باطنها را مشاهده میکنم و حتی نباید کوچکترین تغییری در رفتارم با آنها ایجاد شود. گاهی نزدیکان بدترین ظن ها را نسبت به من دارند ولی من باید رفتاری طبیعی داشته باشم و به هیچ کس هم نگویم....

دیگر تابش را ندارم...

 

ادامه مطلب...
۱۹ مهر ۹۳ ، ۰۸:۰۰ ۳۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صالح

قدم اول ... بسم الله ...

نگاه مصطفی بی اختیار ارمیا را و نمازش را ترجیح داد.

- السّلام علیکَ ایّها النّبی و رحمة الله و بَرَکاتُه . 

  السّلام عَلَینا و علی عِباده الله الصّالحین.

باز هم مکث همیشگی ارمیا . به اینجای نماز که می رسید صورتش در هم می رفت.فکری به پیچیدگی و درهم ریختگی موهایش به جای روی سر ، توی سرش ریشه می دواند:

 

- من چه ربطی به بندگان صالح خدا دارم؟ شاید خدا خواسته مرا مسخره کند. من با ...

و بعد گناهان کوچک و بزرگش را به یاد می آورد. خجالت مثل برق گرفتگی می لرزاندش و بعد هم متوجه مکث زیادش می شد.

-السّلامُ علیکُم و رحمة الله و بَرَکاتُه.(1)

ادامه مطلب...
۱۷ مهر ۹۳ ، ۰۸:۰۰ ۳۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
افسر جنگ نرم