یاقدیر
رفته بودم بهشت زهراس برای تدفین یکی از اقوام، اونجا که ایستاده بودم
یاقدیر
رفته بودم بهشت زهراس برای تدفین یکی از اقوام، اونجا که ایستاده بودم
یاقدیر
سر میز غذا توی محل کار نشست، گفت
یاقدیر
نشسته بود کمی آنطرفتر از من و داشت عادی نفس میکشید،