وبلاگی گروهی

یا زهرا...

آقای سید علی اکبر کوثری ( از روضه خوان های قدیم قم و از پیرغلام های مخلص اباعبدلله) پدر مرحوم اقای کوثری معروف، در ظهر عاشورای یک سالی به یکی از مساجد قم برای روضه خوانی تشریف میبرند.

بچه های آن محله به رسم کودکانه ی خود خاله بازی میکردند و به جهت تقلید از بزرگترها، باچادرهای مشکی و مقنعه های مشکی مادرانشان حسینیه و تکیه ی کودکانه و کوچکی در عالم کودکی،در گوشه ای از محله برای خودشان درست کرده بودند.

مرحوم سید علی اکبر میگه بعد از اتمام جلسه اومدم از درب مسجد بیام بیرون یکی از دختر بچه های محله اومد جلوم و گفت اقای کوثری برای ماهم روضه میخونی؟ گفتم: دخترم روز عاشوراست و من تا شب مجالس مختلفی وعده کردم و چون قول دادم باید عجله کنم که تاخیری در حضورم نداشته باشم. میگه هر چه اصرار کرد توجهی نکردم تا عبای منو گرفت و با چشمان گریان گفت مگه ما دل نداریم!؟ چه فرقی بین مجلس ما و بزرگترها هست؟ 

ادامه مطلب...
۰۹ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۰۰ ۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
راحله سادات

آن 175 نفر (1)

بسم الله الرحمن الرحیم

اگه دلشو داری برو ادامه مطلب

ادامه مطلب...
۰۸ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۰۰ ۱۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
عباس زاده

قدم سی و چهارم ... ز دست دیده و دل هر دو فریاد ...





قول هایی که در محرم دادی را یادت هست؟؟

هنوز هم می شود حسین علیه السلام را یاری کرد ...


شیخ رجبعلی خیاط :

نگاهت به نا محرم می افتد؛

اگر خوشت نیاید که مریضی!!

اما اگر خوشت آمد فورا چشمت را ببند و سرت را پایین بینداز و بگو :


"یــــا خــیــرَ حبــیب و محــبــوب ... "


ادامه مطلب...
۰۷ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۰۰ ۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
افسر جنگ نرم

عنایت ام ابیها،سلام الله علیها...×

بسم رب الشهدا ...



هنوز عملیات درست و حسابی شروع نشده بود که...






ادامه مطلب...
۰۶ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۰۰ ۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پاسدار سنگر

گفتم فراق تا کی؟... گفتا که تا تو هستی...


گفتم که روی ماهت از ما چرا نهان است... گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیان است

گفتم که از که پرسم جانا نشان کویت... گفتا نشان چه پرسی ، آن کوی بی نشان است

.

.

گفتم فراغ تا کی؟ گفتا که تا تو هستی...

گفتم نفس همین است، گفتا سخن همان است

گفتم که حاجتی هست، گفتا بخواه از ما 

گفتم غمم بیفزا ، گفتا که رایگانست

گفتم ز فیض بپذیر این نیمه جان که دارد

 گفتا نگاه دارش، غمخانه تو جان است

ملا محسن فیض کاشانی

ادامه مطلب...
۰۵ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۰۰ ۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
صالح

منهای 14 سال!!!!

اصلا از قدیم الایام!! اسم خرداد که میاد همراهه با امتحان دادن....
یادمه یه سال زمان امتحانات ما مهمون داشتیم...اون هم به تعداد زیاد...واسه همین مجبور بودم مواقعی که همه خوابند، درس بخونم....یادمه تو حیاط نشسته بودم و از قضا، به جای دمپائی هم کفش پوشیده بودم...همینطور که داشتم می خوندم حس کردم یه چیزی تو کفش داره پام را قلقلک میده!!

ادامه مطلب...
۰۴ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۱۸ ۱۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رزمنده