وبلاگی گروهی

دست من گیر که این دست همان است....

 

 
شنیدید که میگن : آن را که عیان است چه حاجت به بیان است

به نظر من حقایقی که عیان هستن نه تنها نیازی به بیان ندارن بلکه اگر بخوای بیانش کنی اون حقیقت رو از عیان بودن خارج میکنی و نهانش میکنی...

 

 

 

این یه اصل هست بزرگواران:

حقایقی که عیان هستن؛ با بیان و شرح و تفصیل به جای اینکه عیان تر بشه.... نهان میشه... 

این صوتی که گذاشتم هم همینه... اگر بخوام شرحش بدم و بیانش کنم... بیشتر نهان میشه... خودتون گوش بدید... خیلی نیست ... همش دو سه دقیقه..

 

ادامه مطلب...
۱۴ خرداد ۹۵ ، ۰۸:۰۰ ۴ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰
صالح

عکس امام!

در دوران مدرسه بود...حدود زمان راهنمایی که علاقه مند شده بودم عکس امام خمینی را جمع کنم....
برای همین اول به سراغ کتاب درسی های خودم رفتم و از اول هر کتاب، عکس را جدا می کردم و روی برگه A4 می چسبوندم....
ادامه مطلب...
۱۲ خرداد ۹۵ ، ۰۸:۰۰ ۱۳ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰
رزمنده

با شرح!!!


لطفا راجع به تصویر بالا، "تفکر نوشت" بنویسید....
خودمم می نویسم ان شاء الله


۱۰ خرداد ۹۵ ، ۰۸:۰۰ ۹ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
رزمنده

سر من رای:(

هفته ی پیش این موقع سامرا بودم...
شهری که در بدو ورودش غم همه ی وجودتو می گیره...
دیوارهای زخمی
تیربارهای روی ساختمون ها
شیشه های شکسته
حرم
که فقط گنبدش طلایی و سالمه
حتی رواق بالای ضریح
همه جا غم داره
ویرانه های سامرا....
روبروی ضریح امام هادی و پدر امام زمان نشستیم

ادامه مطلب...
۰۸ خرداد ۹۵ ، ۰۸:۰۰ موافقین ۱۸ مخالفین ۰
مَروه

چقدر اهل عبور و عبرت هستیم؟

مهدی از بقیه بچه ها اعتدال بیشتری داشت... اون شب خونه سید دعوت بودیم... هنوز نیم ساعتی مونده بود تا افطار... خونه سید یه هال داشت و و یکی از اتاق خواب هاش هم خیلی بزرگ بود... برای خودش هالی بود... خانمها توی اون اتاق خواب نشسته بودن و ما آقایون هم توی هال بودیم...

مهدی قلم خطاطی و دواتش رو از کیفش بیرون آورد و مشغول نوشتن شد... خطاطی رو خیلی دوست داشت... میگفت خطاطی موجب توحد پیدا کردن قوه خیال میشه...

یکی از آقایون وقت اومدنش به خونه سید خیلی توی ترافیک مونده بود... میگفت بعد متوجه شدیم که اون ترافیک به خاطر یه تصادف خیلی جزئی ایجاد شده بود... میگفت فقط چراغ راهنمای ماشین طرف شکسته بود هیچ کدوم از طرفین هم زیر بار نمی رفتن... نه اون که مقصر بود حاضر به پرداخت غرامت میشد نه اون که فقط چراغ راهنمای ماشینش شکسته بود کوتاه می اومد... لذا یه اتوبان بزرگ و پر رفت و آمد رو بسته بودن تا افسر راهنمایی رانندگی بیاد و کروکی بکشه و ...

ادامه مطلب...
۰۷ خرداد ۹۵ ، ۰۷:۰۵ ۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
صالح

قضیه مشکوکه!!

بچه های قدیم!!، حتما طاهره خانوم و چنگالش را به خاطر دارند که چطوری سر چنگال را کج می کرد و قفل درها را باز می کرد...

از بس به همه چیز و همه کس مشکوک بود..(لبخند)

افرادی مثل طاهره خانوم کمابیش اطراف ما وجود دارند..چه بسا خود ما نمونه بارزش باشیم...

اما باید یه مطلبی را مد نظر داشت...

ادامه مطلب...
۰۵ خرداد ۹۵ ، ۰۸:۰۰ ۷ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
رزمنده