وبلاگی گروهی

۲۴۱ مطلب با موضوع «تفکر نوشت» ثبت شده است

می خوام ماه شوم!!

تا چند سال پیش نمی دونستم چنین پدیده ای اصلا وجود خارجی داره یا نه؟ ! فقط از اصطلاحش استفاده می کردم و اتفاقا خیلی اصطلاح بامزه ای بود...

بعدها دیدم نه بابا...واقعا چنین داستانی، واقعیت داره...

بعد دیدم در عین شگفتی، چقدر هم می تونه روی افکار و رفتار ما آدم ها تاثیر بذاره...به طوری که حتی می تونه اعصابت رو بریزه به هم...

یا حضرت عباس...

این دیگه چیه؟

ادامه مطلب...
۲۷ مرداد ۹۷ ، ۰۸:۰۰ ۱۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
رزمنده

فراموشم نکن...

در قدیم الایام! که در ذهن بشر، ابزاری چون تلفن همراه، لا موجود، افراد از هر وسیله ای برای سرگرمی استفاده می کردند. از جمله موقع غذا خوردن از استخوان جناق مرغ بخت برگشته ای که بقیه اعضا و جوارحش، نوش جان شده بود...
ادامه مطلب...
۳۰ تیر ۹۷ ، ۰۸:۰۰ ۹ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰
رزمنده

اگه راست میگی


سکانس اول:
داشتم فکر می کردم اگه این چندتا کار رو انجام بدم دیگه به فلان خواسته ای که خیلی برام مهمه میرسم...
با خوشحالی صفحه گوشی رو ورق زدم

ادامه مطلب...
۲۴ تیر ۹۷ ، ۰۸:۰۰ ۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
مَروه

اسرائیل درونت را بکش...

خورشید وسط آسمون بود و سیل روزه داران، در حرکت...

-خیلی گرمه...یا حسین

در همون ساعات اولیه، شُر شُر عرق می ریختند و شعار می دادند...

آب بدن وقتی از دست بره، بلافاصله شخص دچار ضعف میشه...

ادامه مطلب...
۱۹ خرداد ۹۷ ، ۰۸:۰۰ ۹ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
رزمنده

گل کاری...

سبز سبز بود..اونقدر که از طراوتش لذت می بردی...
داشتم نگاهش می کردم که صاحبش اومد و گفت: "امسال اصلا گل نداد...ضعیف شده"
گفتم عوضش سبز سبزه...
گفت اون درست...ولی باید گل میداد...
یه نگاه کردم یه اون گل...برگهاش سبز سبز بود...
سبزتر از گل های آپارتمانی....
اما علیرغم این داستان ها، نتونسته بود نظر مساعدی را کسب کنه...

تفکر نوشت:
ادامه مطلب...
۱۲ خرداد ۹۷ ، ۰۸:۰۰ ۹ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰
رزمنده

شرمنده نکن...

چند وقتی بود که میومد و با نگاهش، طوری دلت رو می سوزوند که می رفتی و از تو یخچال یه خوراکی ای پیدا می کردی و می دادی بهش بلکه شرمنده این خلق خدا نباشی...
تا اینکه دو روز پیش، داستانش لو رفت که بله...ایشون حسابی عیالواره(لبخند)
ادامه مطلب...
۱۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۸:۰۰ ۱۷ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۰
رزمنده