مسابقات موتور سوار رو دیدید ؟
سلامِ آخرین جمعه....
قرار بود امروز ساعت 8 بنویسم اما توفیق حاصل نشد...
یاد این عکس افتادم...مربوط به دو سه سال پیشه...
رسماً صندلی رو اشغال کرده بودند...
هم خنده ام گرفته بود و هم ذوقشون رو داشتم...به شدت باد میومد...همراه با سوز پائیزی خانمان برانداز...اما این دو تا چه راحت و بی دغدغه اینجا نشسته بودند....
گوشیمو برداشتم و این شد نتیجه ش...
چند روزی بود که مهمون شده بود...
اولش یه تاب می خورد که بگه "من اینجام!..." و بعد ساکت و آروم می نشست کنار لبه پنجره...
پنجره را باز گذاشتم که اگه دلش هوای بیرون رو کرد، مشکلی نداشته باشه، اما بی اعتنا فقط همون جا نشسته بود...
گرما بالای 40 درجه بود...کولر هم نبود که فکر کنی شاید این زبون بسته هم، داره از خنکای کولر لذت می بره...
نشستم کنارش...تکون نمی خورد!...گفتم نکنه همون جا خشکش زده!! آروم دستم رو بردم سمتش، فقط بالهاش رو باز کرد و دوباره سریع بست که نشون بده، هنوز زنده است...خیال خام بر ندارم!