وبلاگی گروهی

قیام برای قائم...

داشتم با دوستانم صحبت میکردم که ترغیبشون کنم به انجام کاری...

ادامه مطلب...
۱۹ تیر ۹۵ ، ۰۸:۰۰ ۶ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
مَروه

غفلت

  در مطلب هفته گذشته برام یقینی شد که کاری که برای خدا نباشه نه تنها غفلت میاره... بلکه بالاتر... خود اون کار عین غفلته... برای همین علمای اخلاق و حکمای الهی حرفشون اینه که هر کاری انجام میدید (غیر از کار خلاف) برای کارتون دلیل الهی داشته باشید... حتی غذا خوردن... حتی خوابیدن... حتی لباس خریدن... میفرمایند تمام اعمالتون قربة الی الله باشه... مثلا وقتی گرسنه مون شد، نگیم چون گرسنه ام هست باید برم غذا بخورم بلکه دلیل غذا خوردنمون این باشه که چون برای تقرب به خدا و برای سیر الی الله به این جسم نیاز دارم باید به این جسم رسیدگی کنم تا سالم بمونه... برای همین سالم موندن جسم ، الان باید غذا بخورم... اون وقت وقتی دلیل غذا خوردن این شد... شخص لذیذترین غذای دنیا رو هم که بخوره قبل از سیر شدن دست از غذا میکشه... چون لذت بردن از غذا هدف اصلی اش نسیت... هدف اصلی اش تقرب به خدا بود... منکر لذت بردن از غذا خوردن نیستم اما باید دید اصل و فرع چیه... یعنی در غذا خوردن اصل بر قوت گرفتن برای اطاعت خداست و فرعش لذت بردن از طعم غذا و ...

طولانی اش نکنم... هفته گذشته دیدم بزرگواری قصد بستن وبلاگشون رو دارن...

ادامه مطلب...
۱۸ تیر ۹۵ ، ۰۶:۴۲ موافقین ۱۴ مخالفین ۰
صالح

صرف و نحو!!

در دوران مدرسه، در درس عربی، یه سری اطلاعاتی یاد می گیری راجع به ثلاثی مجرد و ثلاثی مزید...

ادامه مطلب...
۱۶ تیر ۹۵ ، ۰۸:۰۰ ۸ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
رزمنده

بفرما هندوانه!


لطفا راجع به تصویر زیر، اون هم در این موقع روز، "تفکر نوشت" بنویسید(لبخند)


بابت تاخیر امروز، عذرخواهی ما را بپذیرید لطفا


۱۴ تیر ۹۵ ، ۱۰:۵۲ ۱۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
رزمنده

باز جمعه ای گذشت...

حسین فریاد می زند: "هل من ناصر ینصرنی"

و من درحالی که نمازم قضا شده است می گویم:

لبیک یاحسین! لبیک...

حسین نگاه می کند لبخندی می زند و به سمت دشمن تاخت می کند...

و من باز می گویم:

لبیک یاحسین!لبیک...

حسین شمشیر می خورد من سر مادرم داد می زنم و می گویم:

لبیک یا حسین!لبیک...صف

حسین سنگ می خورد، من در مجلس غیبت می گویم:

لبیک یا حسین! لبیک...

ادامه مطلب...
۱۲ تیر ۹۵ ، ۰۸:۰۰ ۸ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
مَروه

مدعی!!!!

دیدی میگن شنبه هر طوری بودی تا آخر هفته همون طور می مونی...
حالا داستان ماست...
از اول هفته کلا در شبانه روز سه ساعت خوابیدم...به جز دوشنبه البته...دیگه وقتی سه شب پشت سر هم بیدار باشی،  مگه توان می مونه برای آدم...
هیچی ما شب 21ام که تموم شد، ساعت 5 صبح خوابیدم به امید اینکه 9 صبح برم هیئت....
اصلا انگار اصحاب کهف بودم!...پا شدم دیدم 2 بعد از ظهره(لبخند)
ادامه مطلب...
۰۹ تیر ۹۵ ، ۰۸:۰۰ ۱۳ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
رزمنده