وبلاگی گروهی

۹۰۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فانوس جزیره» ثبت شده است

يكشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۳، ۰۸:۰۰ ق.ظ عباس زاده
میلاد امام رئوف

میلاد امام رئوف

میلاد خورشید طوس

             هشتمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت

حضرت علی ابن موسی الرضا علیه آلاف التحیت و ثنا

بر شما بزرگوران مبارک


اذن به یک لحظه نگاهم بده ...


در حـــــریم نور جای مشعل و فانوس نیست
هیچ کس از لطف تو در این حرم مأیوس نیست

شکــرِ حق با شیر مادر مهرتان در دل نشست
واقعــــا بیچاره هرکس با شما مأنوس نیست

ادامه مطلب...
۱۶ شهریور ۹۳ ، ۰۸:۰۰ ۵۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده

جواب بَدی، همیشه بَدی نیست...

تازه رفته بودم یه مدرسه ای که از خونه، فاصله ی زیادی داشت و چاره ای جز سوار تاکسی شدن نداشتم...

با دو تا از رفقای باصفا، قرار گذاشتیم که هر روز را با هم به مدرسه بریم و بیائیم...و خلاصه هم مسیر بودیم با هم..

خیلی وقت ها می شد که یکی از ما سه نفر، رفیق دیگری را می دید و دست به جیب می شد... که چی؟...امروز همه مهمون من!! و پول تاکسی را حساب می کرد...البته این ظاهر قضیه بود چون بعد از رفتنِ رفیق منظور، از دو نفر دیگه-بخونید دو نفر همسفر ثابت- پولش را می گرفت!!

تاکسی ها هم، همه خطی بودند و آشنا...یکی از این بنده های خدا، رنگ پوست صورتش قرمز بود و به اصطلاح لپ گلی بود...

یادمه یه روز بعدازظهر که هر سه نفر ما، خسته رسیدیم دم ایستگاه، این راننده ی به واقع مظلوم ماجرا هم رسید و گفت سریع سوار شوید...

و ما هم از خدا خواسته، معطل نکردیم..چون اگه دیر می جنبیدیم باید کلی منتظر می موندیم...از قضا، بنده هم دقیقا پشت سر راننده نشسته بودم...

یه کم که اومدیم دیدم سه نفر از رفقا، کنار خیابون ایستاده اند...از بچه های مدرسه..به راننده گفتم آقا بی زحمت نگه دارید تا این بچه ها هم سوار شوند و ایشون نگه داشت...

با اصرار و کلی تعارف تکه و پاره کردن، یکی از اونها اومد عقب پیش ما و چهار نفری نشستیم...دو نفر دیگه هم رفتند جلو...

سریع از جیبم، پول در آوردم و گرفتم کنار گوش راننده که آقا شش نفر!!

ادامه مطلب...
۱۳ شهریور ۹۳ ، ۰۸:۰۰ ۳۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رزمنده

نیــمه گمشــده منــ.....×

 دلی دارم بسی تنــگ ، تنگ پســر فاطمهـــ

تنگــ آخرین منجی عالــم بشریـــتــ...

آن پیرترین جوان تـــاریخ

آقا جان دوستانــتــ و یارانتــ

همان یاران خاصتـــ تــک به تـــک به پیش تــو می آیند

همان ابرهیم هادی ها،حاج همت ها،چمران ها،آوینی ها

همان هایی که در زیر بمباران دشمن در خط مقدم

نماز شبشان ترکــ نمیشد

و ....

ادامه مطلب...
۱۲ شهریور ۹۳ ، ۰۸:۰۰ ۲۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پاسدار سنگر

هم بازی دوران کودکی ...

کاش زودتر می شناختمت ...

این کاش را چند روز بعد از شهادت علی گذاشته بودم و امروز دوباره تکرار میکنم ...

دیدار با مادر شهید یه دست آورد برای من داشت ، بعد از دیدار با صحبت هایی که با مادر شهید داشتم و خانم ها داشتند از اتاق علی دیدن می کردند ...

اربعین علی شهید در مراسم بهشت زهرا سلام الله علیها حضور داشتم و دست نوشته ای برای علی نوشتم که هنوز منتشرش نکردم .

ادامه مطلب...
۱۱ شهریور ۹۳ ، ۰۸:۰۰ ۶۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده

دلبستگی یا وارستگی؟..مسئله این است....

با وجودی که کل قفس در اختیار اونها بود باز رفته بودند چوب جمع می کردند...کبوترهای توی حیاط خونه مون را میگم...

دور تا دور قفس را چوب چیده بودند...

خواستم بگم کل دنیا را هم که به تو بدهند، قفسی بیش نیست کبوتر! ...اما دیدم وقتی درِ قفس همیشه بازه و کبوتر هر وقت که بخواد همه را رها می کنه و تا اوج آسمون پیش میره، یعنی دل نمی بنده به این قفس...

اونقدر میره تو آسمون که مثل یه نقطه میشه...

هر وقت هم ببینه یکی رفت سمت خونه ش میاد پائین...وگرنه در اوج پرواز می کنه...


تفکر نوشت:

ادامه مطلب...
۱۰ شهریور ۹۳ ، ۰۸:۰۰ ۳۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رزمنده

میخوای عاقبت بخیر بمیری ؟

داشتم فکر می‍کردم که برای امروز چی بنویسم ، کلی مطلب منتشر نشده دارم که باید ..

مفاتیح رو باز کردم در اعمال این ماه آمده :

سیدبن طاوس روایتی نقل کرده که ذی القعده محل اجابت دعا است

ادامه مطلب...
۰۹ شهریور ۹۳ ، ۰۸:۰۰ ۴۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده