وبلاگی گروهی

پیامک (پست ثابت)

سلام دوستان عزیز

طرح پیامکی این وبلاگ جهت اطلاع رسانی و ارسال پیامک های زیبا فعال شده است لطفا جهت عضویت عدد 313 را به سامانه 30004384582536 ارسال نمائید .

لازم به ذکر است که تلفن اعضاء محفوظ و تضمین شده می باشد .

درضمن عزیزانی که شماره تلفن خود را جهت عدم دریافت پیامهای تبلیغاتی فیلتر کرده باشند قادر به دریافت پیامها نمیباشند که پیشتر از شما عذر خواهی می گردد . لطفا نسبت به رفع فیلترینگ شماره خود اقدام نمائید ..

علی.ع

۲۳ شهریور ۹۲ ، ۰۶:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده

راه و رسم بندگی...

siemkdx_450.jpg
n13a.gif


اوستای ما میگفت رفیقی انتخاب کن که تو رو یاد خدا بندازه نه رفیقی که وقتی میبینیش یاد همه چی بیوفتی الا خدا ... اینم که سخن علامه حجت را تمام کرده ... یه سخن هم از امیرالمومنین زیر عکس گذاشتم در باب رفیق خیلی جالبه ...
خدایا رفیق خوب زیاد دادی به ما بازم رفیق خوب نصیب کن که دست ما رو توی بندگی بگیره ... رفیقی که همراه باشه و ...  اللهی آمین

۱۸ شهریور ۹۲ ، ۰۹:۳۰ ۳۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده

92 شهید والا مقام ...

دیروز صبح که رفتم دکتر به خاطر ضربه ای که هفته پیش به پام خورده بود و منم بی خیالش شده بودم و چند شب بود که نمیذاشت بخوابم فکرشو نمیکردم که دکتر بهم بگه باید پاتو گچ بگیری ، با خنده بهش گفتم دکتر نمیشه کار دیگه ای کرد و جور دیگه باهاش تا کرد ... گفت اگه مشکوک به شکستگی هم نبود (مو بر نداشته بود) بازم باید گچ میگرفتی حالا میگی چیکار کنیم ؟ گفتم : هرچی که شما دستور بدی و صلاح بدونی ... تو ذهنم گفتم کلی کار داشتم که باید انجام میدادم و ... بعد هم گفتم شاید مصلحت در اینه که اینجوری بشه رفتم توی اتاق بغل و گچ گرفتیم و به زور و زحمت اومدم سر کار و ادامه کارها تا بعد از ظهر .... که رسیدم خونه و ساعت 19:30 با یکی از دوستان مسجد قرار داشتیم و بهش نگفتم نمیام و پام تو گچه ... هرجور بود رفتم و ... نماز که شد نماز و خوندیم و به یکی دو تا از بچه ها گفتم دوست دارم برم پیش این 92 شهید که امشب توی لشگر هستند یکیشون گفت ما بعد از هیئت میریم گفتم پس جور شد ... بهش گفتم من منتظرم  بهم خبر بده بیا باهم بریم ... زنگ زد نزدیک یازده شب و تا اومد شد یازده ... نشستیم توی ماشین که گفت زنگ زدم به رفیق ثالثمون و گفته تا دوازده بیشتر راه نمیدن برای زیارت ... ماهم که رسیدیم جلوی درب دیگه راه نمیدادن حالا با این پای توی گچ به هزار زحمت بیست دقیقه مونده به دوازده رسیده بودیم داشتن ممانعت میکردن ها ولی انگار ما رو ندیدن و به راحتی رفیم تو ... به رفیقم گفتم همون شهیدایی که ما رو با این پا دعوت کردند خودشون هم ما رو می برن پیششون وقتی ما رسیدیم دیگه جمعیت رو رسونده بودن به آخر و داشتن همه را از کنار اجساد بیرون میکردن ما هم گفتیم حالا همین شهید اولی و رفتیم ... رفیق ثالثمون رو هم اونجا دیدیم رفتیم یه کناری و تا اصل جمعیت رفت و ما هم کمی خصوصی تر رفتیم خدمتشون و ...

چون پام توی گچ بود و نمیتونستم برای مراسم فردا برم ازشون خواسته بودم که بطلبند و اونا هم بزرگواری کردن و...

ایشااله دستمونم بگیرن که ...

اینم عکس 92 شهید والا مقام توی میدان صبحگاه لشگر ...





شب است و در به در کوچه های پر دردم
فقیر و خسته به دنبال گمشده ای می گردم
اسیر ظلمتم ای ماه کجا ماندی تو
من به اعتبار تو در این جزیره فانوس نیاوردم

۱۱ شهریور ۹۲ ، ۰۸:۰۵ ۲۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده

ارزش نداره ...

توی این ماه اخیر ختم یک جوان و یک نوجوان شرکت کردم دیروز که توی ختم نوجوان 14 ساله که از اقوام بود نشسته بودم خیلی حالم گرفته بود و اصلا حال خوبی نداشتم ، خسته شدم از این دنیای بی ارزش که اصلا ارزش هیچی رو نداره (این نوجوان از وقتی به دنیا اومده بود ریه اش دچار مشکل بود و وقتی نفس رو بیرون میداد ریه اجازه نمیداد نفس جدید بره داخل و به سختی ... دکترها گفته بودن این یه معجزه است که داره همین جوری نفس میکشه و چند وقت ... پدر و مادرم که به هزار امید با همه چیش ساخت و ... چند وقت پیش هم که دکتر قطع امید کرد و گفت دیگه فایده نداره ... مداحی که توی ختم میخوند چند بیت سینه زنی خوند و از قول خانواده گفت این نوجوان خیلی سینه زنی رو دوست داشته ... دلم یهو ... )

خدایا بعد از مرگ ما چی میشه ؟ میخوان توی ختم ما چی بگن ؟ خوب شد که رفت ؟ یا حیف شد که رفت ؟ ولی مطمئنم که اولیشه ، خوب شد که رفت ...

یه اوستایی میگفت زندگی خوبه که ، وقتی بچه به دنیا میاد ، بچه گریه میکنه و همه دور قنداقه اش میخندند و وقتی هم که میمیره همه از ته دل براش گریه میکنن و اون (روحش) به همه میخنده ...

چند وقتیه که از این دنیا سخت بریده ام و دیگه دوست ندارم زنده باشم ... آدم های گرفتاری رو می بینم که واقعا مشکل دارن که بیشترشون درمانی مشکل دارن و لمس میکنم و از ته دل ، دلم میسوزه و کاری از دستم بر نمیاد از پدری که همه دکتر ها از گفتن باید پای بچه ات قطع بشه و یک دکتر گفته عملش میکنم هزینش سی میلیون می شود و برگه حسابش رو بهم نشون میده نزدیک چهار و نیم میلیون تو حسابشه اونم با قرض ... از امید این پدر خجالت کشیدم

و موارد مشابه زیاد دیگه ای که ... از دستم کاری بر نمیاد و حرص و غصه میخورم و ...

خدایا کمکم کن ، خدایا صبر زیادی بهم بده ، خدایا صعه صدر بهم عطا کن ... میدونم دادی خیلی بیشتر میخوام یا منو زودتر از این دنیای فانی بیرون ببر ... همین ... خدایا ازت هیچی نمیخوام دیگه هیچ چیز مادی نمیخوام...

صبر جمیلی که در قرآن به آن سفارش شده، چه صبری است؟


دل.ن : خیلی دوست دارم این روزها برم سوریه ... بدجوری دلم هوس زیارت کرده خصوصاً صبح های حرم حضرت رقیه ...

التماس.ن : خدایا کمکم کن ... خیلی زود و خیلی زیاد ...


شهادت امام صادق (ع) رئیس مذهب شیعه را خدمت همه عزیزان تسلیت عرض می نمایم و از این امام بزرگوار درخواست و طلب مغفرت دارم ...

این روزها دوباره توی تهران شمیم عطر شهید پیچیده و دارن شهید میارن ... خیلی دوست دارم برم تشییع ... البته باید بخوان و دعوت کنن دیگه ...


۰۹ شهریور ۹۲ ، ۰۹:۰۰ ۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده

وهم

چند روز پیش داشتم توی یکی از کوچه های محل قدم میزدم و نقل مکان میکردم همین طور که توی فکر بودم دیدم انگار داره برف میاد یادم اومد که روزه و هنوز آفتاب گرم داره از پشت به سرم میتابه فکر کردم مثل این فیلم ها دارم میرم توی کما یا به ته خط رسیدم و ملک خدا میخواد ببردم ، سرمو بردم رو به آسمون که بگم خدایا ... دیدم دارن بنایی میکنن و این خرده های یونولیته که داره از آسمون میباره روی سرم ... گفتم شاید اینم یه تذکر باشه که مثل آب خوردن ملک میرسه ... ولی بازم روز از نو روزی از نو توی گناه و ...

۲۸ مرداد ۹۲ ، ۰۶:۰۲ ۲۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده

عید سعید فطر

سلام

عید سعید فطر ، عید بندگی و دلدادگی به معشوق بر همه مسلمانان و شیعیان و علی الخصوص دوستان عزیزم مبارک باشد انشااله بهره لازم را از این شهر الله برده باشند .

Rustic Bride Bouquet Main Photo.jpg

۱۶ مرداد ۹۲ ، ۰۸:۱۲ ۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده