وبلاگی گروهی

بزدا گرد و غبار از رخ یار!!!

چند سالی بود که کتابش را داشتیم ولی نخونده بودمش!!

عجیب بود که نخونده بودم...

شاید بابت اینکه بقیه می خوندند و فقط به یه قسمت داستان اشاره می کردند....یعنی وجه اشتراک تعاریفشون، همون یه بخش ماجرا بود...شاید برای همین از کل کتاب، این ماجرا تو ذهنم بود...ماجرایی که نتیجه تعریف مکرر افراد مختلف بود از اون بخش کتاب....

تا اینکه اتفاقی یه روز گفتم بشینم بخونمش...

ادامه مطلب...
۱۹ شهریور ۰۰ ، ۰۸:۰۰ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
رزمنده

درگیریم

چقدر ماها درگیریم

نه با دیگران

با خودمون ...

۱۵ شهریور ۰۰ ، ۰۸:۰۰ ۷ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۱
عباس زاده

دنیا محل گذر

این روزا به این رسیدم که دنیا پست تر از اون چیزیه که فکرش رو میکنیم

ادامه مطلب...
۰۱ شهریور ۰۰ ، ۰۸:۰۰ ۱ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
عباس زاده

"اینها" اینها....

برای بار اول رفته بود کافی شاپ...اونم بابت اینکه کافی شاپ، یه خونه قدیمی بود و معماریش را ببینه و اینها...

براش بستنی خریده بودند...کلی غر زده بود که چرا شما جوانها قدر پول را نمی دونید و اینها...

یه کارتن بستنی و میوه خریده بود و تا برسه به خونه، تو مسیر نصفه ش را داده بود به مغازه دار و رهگذر و غریبه و آشنا و اینها...

کافی شاپ راه انداخت و گفت شاد باشید و اینها....

ادامه مطلب...
۱۵ مرداد ۰۰ ، ۱۴:۴۰ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
رزمنده

تورم

یا ناصرنا

این روزا بیشتر متوجه تورم هستم،

ادامه مطلب...
۱۱ مرداد ۰۰ ، ۰۸:۰۰ ۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
عباس زاده

کرونا

یاناصرنا

حالا که حدودا بیش از یکسال و نیم

ادامه مطلب...
۰۴ مرداد ۰۰ ، ۰۸:۰۰ ۴ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰
عباس زاده