وبلاگی گروهی

واقعیتِ بیرونیِ واحد و خطورات ذهنی متفاوت برای اشخاص

داستان اول: کشاورزی رو فرض کنید در باغش بوته خیار کاشته... برای رشد این بوته هر روز کارهایی و تلاشهایی کرد...

حالا این بوته خیار به ثمر نشسته و هر روز میوه میده...

این مرد هر روز میوه ها رو میچینه و دور میریزه

شخصی ازش میپرسه چرا دور میریزی اینها رو؟ 

میگه من میوه ی خیار نمی خوام... من باید از این بوته هندونه بچینم...

اونقدر اینها رو دور میریزم تا بلاخره هندونه بده به من...

این کشاورز در نظر شما چه وصفی داره؟ در نظر من خیلی محترمانه بگم اینه: عاقل نیست

اینو در ذهن داشته باشید

ادامه مطلب...
۲۷ شهریور ۹۴ ، ۰۸:۰۰ ۰ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۰
صالح

قدم پنجاهم... در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد ...

از نمازی که می خوانم ، هیچ حالی به من دست نمی دهد . آیا با خواندن نماز ، باید به ما حالی دست بدهد ؟

ادامه مطلب...
۲۶ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۳۴ ۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
افسر جنگ نرم

رنگی نشی!!!

فرمود "ما انسان را در رنج آفریدیم...."

ادامه مطلب...
۲۵ شهریور ۹۴ ، ۰۸:۰۰ ۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رزمنده

جلو ضرر رو از هرجا بگیری منفعته

به بهانه ی سالروز ازدواج پدر خاک و مادر آب:

هسته ی اورانیوم رو اگر در پالایشگاه بشکافند،از انرژی فوق العاده اش میشه برای بهترین فعالیت ها و پیشرفت ها استفاده کرد.

اما اگه همین شکافتن تو جای دیگه ای اتفاق افتاد، انفجار رخ میده، ویرانی به بار میاره..

نیروی جوانی،شور جوان، و انرژی فوق العاده ی جوان اگر در راه درست، و در کانون خانوادش آزاد شد،بهترین پیشرفت ها نصیب خودش و جامعه اش میشه، اما اگه همین جوان،در جای دیگه ای انرژی اش رو آزاد کرد، انفجاری رخ میده که دامن همه ی جامعه رو می گیره...

ادامه مطلب...
۲۴ شهریور ۹۴ ، ۰۸:۰۰ ۱۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مَروه

ما هم مبلغ اسلامی هستیم

بسم الله الرحمن الرحیم

امام جواد علیه السلام:

الْمُؤ مِنُ یَحْتاجُ إ لى ثَلاثِ خِصالٍ: تَوْفیقٍ مِنَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ واعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ، وَقَبُولٍ مِمَّنْ یَنْصَحُهُ.

فرمود: مؤ من در هر حال نیازمند به سه خصلت است : توفیق از طرف خداوند متعال، واعظى از درون خود، قبول و پذیرش نصیحت کسى که او را نصیحت نماید.
شهادت امام محمدتقی علیه السلام تسلیت باد

مبلغ اسلامی بود . در یکی از مراکز اسلامی لندن. عمرش را گذاشته بود روی این کار.

تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد . راننده بقیه پول را که برمی گرداند 20 سنت اضافه تر می دهد .

می گفت : چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه !

آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی ...

گذشت و به مقصد رسیدیم .

ادامه مطلب...
۲۳ شهریور ۹۴ ، ۰۸:۰۰ ۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده

آب و آتش


.

مسئله حجاب/ شهید مطهری


۲۲ شهریور ۹۴ ، ۰۸:۰۰ موافقین ۱۲ مخالفین ۰
وخدایی که دراین نزدیکیست ..!