وبلاگی گروهی

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نماز» ثبت شده است

به او بگوئید دوستش دارم...

دو سه سال پیش، تو همین مجاز آباد،  یه بنده خدایی یه سوالی پرسید که از دیدگاه قرآن، فلان چیز، چی میشه؟
یه آدرس هم داده بود که برید فلان صفحات قرآن را بخونید...
آقا ما اون صفحات را زیر و رو کردیم اما چیزی نصیبمون نشد...بعد که جواب را گفت دیدم عجب...جواب کاملا واضح بوده اما اصلا توجه نکرده م....علتش هم این بود که به ارتباط آیات، پشت سر هم توجه نمی کردم....
از اون موقع بود که وقتی قرآن می خونم میگم بله...این آیه اینو میگه و بعدیش اینو..در نتیجه میشه این...
و خب این مطلب را از اون بزرگوار به یادگار دارم....خدا حفظش کنه هر جا که هست....

ان شاء الله امروز ختم قرآن این ماه شروع میشه...به نظرم یه کم بیشتر تامل کنیم روی آیات تا ان شاء الله این تاملات، عملیاتی هم بشن....
ادامه مطلب...
۱۰ شهریور ۹۵ ، ۰۸:۰۰ ۸ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
رزمنده

فلفلی نباش!!

بچه که بودم از این فلفل ها می خوردم اما الان دیگه نه...بدم هم نمیاد ها اما تمایلی هم ندارم...


ادامه مطلب...
۱۶ مرداد ۹۵ ، ۰۸:۰۰ ۶ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰
رزمنده

خاموش!

هی زنگ می زنی...هی یه نفر جواب میده "دینگ..دینگ...دینگ...دستگاه مورد نظر، خاموش می باشد....The mobile is off"
ادامه مطلب...
۰۲ تیر ۹۵ ، ۰۸:۰۰ ۱۲ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۰
رزمنده

تاریخچه جنگ نرم

قبل از پست نوشت :

آخرین نماز یکشنبه این ماه فراموش نشه 

مطلب مرتبط : می خوای عاقبت بخیر بمیری ؟

خوش به حال اونایی که چهارتا نماز یکشنبه این ماه رو خوندند



آمدم تاریخچه ای از جنگ سخت بنویسم برای کلاس
ادامه مطلب...
۳۰ شهریور ۹۳ ، ۰۸:۰۰ ۳۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده

قربة الی الله...

می گفت پسری بود خیلی فقیر که عاشق دختر پادشاه شد...
به خاطر فقری که داشت جرات نمی کرد به خواستگاری دختر بره..اما از طرفی هم یک دل نه، صد دل عاشق شده بود...
تا اینکه یکی از دوستانش که در دربار شاه، کار می کرد گفت شاه، از آدم های مذهبی، بدش نمیاد و احترام براشون قائله...
بیا یه کاری بکنیم و اون کار اینه که تو بری تو غار فلان کوه، چند وقتی نماز بخونی تا اطرافیانت بدونند که تو رفته ای برای عبادت...
منم روزی که شاه برای تفریح از قصر خارج میشه، میارمش اونجا و طوری وانمود می کنیم که به صورت اتفاقی تو را اونجا دیده ایم...و برای شاه از خوبی های تو می گم و اینکه تو آدم مذهبی ای هستی و خلاصه، خوب که باب صحبت باز شد موضوع عشق و عاشقی تو را هم مطرح می کنیم...مسلما شاه اگه قبول هم نکنه، مجازاتت هم نمی کنه...
پسرک قبول کرد...
ادامه مطلب...
۲۰ شهریور ۹۳ ، ۰۸:۰۰ ۳۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رزمنده

از محبت، خارها گل می شوند...

چند سال پیش، پیرزن وسواسی نزدیک مسجد ما زندگی می کرد که اهل مسجد هم بود...از نظر روابط عمومی هم، در سطح بالائی بود...تا اینکه از محل رفت و جاش خالی موند...

چند وقت پیش با رفقا گفتیم بریم به این بنده ی خدا یه سری بزنیم ...چون شنیده بودم به خاطر کهولت سن، نمی تونه از خونه خارج بشه...

همین که از در وارد شدیم، دیدم یه چیزی مثل فشنگ از کنار ما رد شد....این چی بود؟

خلاصه رفتیم داخل و دیدیم که بله جناب گربه ی شیطون برای خودش میره و میاد!!

حالا نگو این بنده ی خدا از اینکه تنها مونده بود و بچه هاش هم به هر دلیلی-بخونید به هر بهانه ای- از سر زدن به مادرشون غافل مونده بودند!! به محبت گربه ای دلخوش کرده بود!!

کسی که به شدت وسواس داشت حالا حاضر بود گربه ای بازیگوش از در و دیوار خونه اش بالا و پائین بره...اما او را از تنهائی در بیاره....


فراموش نکنیم همه ی ما به محبت کردن و محبت دیدن محتاجیم...

ادامه مطلب...
۲۵ مرداد ۹۳ ، ۲۳:۴۰ ۱۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رزمنده