سلام برادر
این داستان رو قبلا شنیده بودم اما آخرش رو شما یه جور دیگه تموم کردید که برام جالب بود تا حالا ازین زاویه نگاه نکرده بودم. البته اونی هم که ما شنیده بودیم کلیتش همین یودا یه تفاوتهای جزئی داشت. منتها نکته ای که از نقل شما برداشت کردم جالب بود.
راستش یه قوری برداشت کردم( شوخی)
یا علی
سلام
من از این داستان خیلی خوشم میاد پارسال تو وبلاگم گذاشته بودم.
البته یه فرقی با داستان شما داره تو داستان من مربوط به یه آقای جوان بود ولی اینجا "پسرک" عاشق شده!!
من از این جمله آقای جوان خوشم اومد:
اگر آن بندگی دروغین که بخاطر رسیدن به معشوق بود، پادشاهی را به در خانه ام آورد، چرا قدم در بندگی راستین نگذارم تا پادشاه جهان را در خانه خویش نبینم؟
شاد و سلامت باشید.
آموخته ام که وقتی ناامید میشوم
خداوند با تمام عظمتش ناراحت میشود
و عاشقانه انتظار میکشد که به رحمتش امیدوار شوم . . .
سلام
ممنون
تامل برانگیز بود ...
نمی دونم چرا این روزها به موضوعات مربوط به نماز زیاد برمی خورم ...
من از تنها موندن با زنده ها بیشتر می ترسم!!!
مرده ها که مردن...مرده هم که ترس نداره!!!
قربة إلیالله سلام علیکم مؤمن خدا
سلام برادر رزمنده
ان صلاة تنهی عن الفحشا و المنکر
فکر کنم این بخشی از داستان معروف به نصوح است
ولی به هرحال آموزنده و دلنشین است.
درضمن برادر رزمنده
اگه خدا عنایت کند در حال تهیه کتابی در باب نماز اول وقت و جماعت هستیم که تلفیقی از داستان و روایات و آیات است. چنانچه داستان کوتاه و قشنگ و آموزنده و یا حدیثی داشتی با ذکر منبع بهمون بده تا استفاده کنیم.
ممنونم