فرض کنید که کسی یک ساعت خیلی دوست داشتنی و گران قیمتی به شما هدیه می دهد،وقتی در قایقی در وسط دریا هستید ناگهان قایق تکانی می خورد و ساعت در آب می افتد ، ساعت جایی می افتد که در آوردن آن محال است.
حالا یا باید ساعت را در آوری یا از آن دل بکنی ...
می دانی که هیچ وقت نمی توانی ساعت را در آن عمق دریا از آب درآوری،اما ناخودآگاه از قایق ران می خواهی که همان جا متوقف شود،نمی دانی چکار کنی،می خواهی از ساعت دل بکنی ولی خیلی سخت است.چون دل در این ساعت فرو رفته است.فلز و شیشه ی ساعت که فلز و شیشه است،دل در تصوری که از این ساعت داشته فرو رفته ...
برای خود شخصیتی را جستجو می کنی که آن شخصیت با آن ساعت گره خورده بود و در رهن و گرو آن ساعت بود.