همه دور سفره ی هفت سین، نشسته اند که یه دفعه ......بومممممممممم...آغاز سال هزار و سیصد و ....
اصلا ظرف چند دقیقه همه چی کن فیکون میشه....
کلی مسخره بازی که به به ...از پارسال تا حالا شما را ندیده بودیم!!
خوب که همه ی این صحبت ها تموم شد و آرامشی نسبی همه جا را فرا گرفت، قرار میشه تفالی به کتاب حضرت حافظ بزنند...

یه حمد و سوره چاشنی کار می کنند و بسم الله....
"بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد...."

غر غر ها شروع شد...
-ما که هیچ سررشته ای نداریم تو شعر و شاعری.....معنی ش را بخون تا ببینیم فالمون چیه؟
-معنی نداره....می خواهید یه بار دیگه شعر را بخونم؟
-نه بابا...هزار بار هم بخونی ما مطلب را نمی گیریم...
-اصلا کتابی که معنی ننوشته باشه به درد نمی خوره!!
-حالا صبر کنید یه بار دیگه بخونم..شاید یه چیزهائی دستگیرمون شد....

بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد           باد غیرت به صدش خار پریشان دل کرد
طوطی ای را به خیال شکری دل خوش بود          ناگهش سیل فنا نقش امل باطل کرد
قره العین من آن میوه دل یادش باد                 که چه آسان بشد و کار مرا مشکل کرد
ساروان بار من افتاد خدا را مددی                         که امید کرمم همره این محمل کرد
روی خاکی و نم چشم مرا خوار مدار                  چرخ فیروزه طربخانه از این کهگل کرد
آه و فریاد که از چشم حسود مه چرخ                  در لحد ماه کمان ابروی من منزل کرد
نزدی شاه رخ و فوت شد امکان حافظ                         چه کنم بازی ایام مرا غافل کرد

-یه بار دیگه بخون!!
-شعرش آشناست!! یه جائی شنیده ام!!
-آشناست چون تو کتاب آقای مجتهدی نوشته بود حافظ این شعر را برای حضرت زهرا گفته اما چون اوضاع خفقان بوده، نمی تونسته مستقیم اسم بیاره...
-حالا ربطش به فال ما چی بود؟ ما برای یه کاری نیت کردیم و این شعر اومد!!!
-من که نیت شما را نمی دونم اما هر کاری می خواهید بکنید فاطمی باشید.....