مادرم تعریف می کرد که "منتظر تاکسی، کنار خیابانی توقف کردم که دقایقی بعد دیدم دو تا تاکسی در حالی که انگار تو رالی شرکت کرده بودند به سمت من میومدند به حدی که ترسیدم...
خلاصه یکی از اونها موفق شد و زودتر رسید و گفت خانم سوار شوید...
در حال سوار شدن بودم که تاکسی بعدی هم رسید و از همان فاصله تا به ما برسه با راننده ی ما در حال صحبت های بوقکی!!! بودند...از همونها که ادب مانع از بیانش میشه...."

خنده م گرفت...

یاد اون داستانی افتادم که طرف مسافرکشی می کرد با سرعت نور...پلیس جلوش را گرفت و گفت چه خبرته؟ هشت تا مسافر سوار کردی و با این سرعت هم میرونی؟!! نمی گی جون مسافرات به خطر میفته؟
طرف گفت: قربان آخه اگه تند نرم، اون سه نفری که تو صندوق عقب هستند، خفه می شوند!!!!


حواسمون باشه باید تلاش کنیم برای معاش و ضمن اون توکل هم داشته باشیم اما نکته ی مهم اینه که یادمون باشه هو الرزاق...
خلق الله، روزی رسان نیستند که بخواهند روزی را هم قطع کنند....

علی سلام الله علیه و آله
فرمود:
"و بدان اى فرزند، که روزى بر دو گونه است:
یکى آنکه تو آن را بطلبى و یکى آنکه او در طلب تو باشد. و اگر تو نزد او نروى او نزد تو آید.
چه زشت است فروتنى هنگام نیازمندى و درشتى به هنگام بى نیازى"