سال هفتاد و یک قمری من به منزل «آشیخ محمد حسین زاهـد(ره)» رفتم،
دیشب چشم همه را دور دیده بودم!! و مرتب می رفتم بالا منبر و دوباره پائین می اومدم و دوباره می رفتم بالا و دوباره میومدم پائین که ناگهان همه چی کن فیکون شد!!
اینترنت نفتی ما در یک عملیات کاملا غافلگیرانه به خواب آخر پائیزیش!! فرو رفت و تا صبح هم بیدار نشد!!
نتیجه اینکه ما هم تا صبح تو خواب، مدل به مدل، پست گذاشتیم!! و صبح دیدم همه شون دود شده اند رفتند هوا!!!
القصه بابت تاخیرم عذرخواهی می کنم...
یکــ جــا روضه هستــ بروید و بنشینید و گریه کنیــد..../
"دیگه کم آورده م...
خسته شده م...
به هر دری می زنم، بسته است...
اصلا بدبخت تر از من، تو این عالم وجود نداره!!..
طرف نمی تونست دماغش را بالا بکشه، حالا بیا ببین چه زندگی ای به هم زده!!
اما منی که این همه ادعا می کردم چی شده م؟....
از اون گذشته، هیچ کس من رو دوست نداره...
خلاصه که تنها راهی که برام مونده اینه که خودم رو خلاص کنم و تمام!!
راحت میشم از این زندگی کوفتی!!.."
آقا جانــ ...
یا بن الحسن پس تو کی میای؟؟
آقا جان میشه به حرمت مادرتــ
میشه به حرمت پهــلو شکسته مــادر بیایی آقا؟؟
آقا جان دلم گرفته...
پس کی میایی یا بن الحسنــ؟؟