سال هفتاد و یک قمری من به منزل «آشیخ محمد حسین زاهـد(ره)» رفتم،
حدود پنجاه و هفت سال پیش ایشان به مناسبتی فرمودند:
یکی از اولیای خدا ،شب به منزل رفت به عیالش گفت
:{غذا بیاور بخوریم.}
عیالش گفت:{هیچی نداریم.}
آن وقت ها هم مثل حالا نبود فریزر و یخچال و برنج و گوشت و روغن و مرغ و این حرف ها نبود.
مردم شب به شب غذا تهیه میکردند.
آن ولی خدا گفت:«پس روغن چراغ بیاور تا چراغ روشن کنم و امشب عبادت کنیم و دعا بخوانیم.
همسرش گفت:«روغن هم نداریم.»
آن ولی خدا خوش ترین شب عمرش آن شب بود.
آن شب کیف کرد.مرتب میگفت:
«خدایا چه عملی از من سر زده که در یک شب مستحق دو نعمت گردیده ام
:هم سفره ام خالی از نان است و هم چراغم بی روغن است.»
حالا اگر ما بودیم میگفتیم:امشب چه گناهی کرده ایم که اینجوری شده!
منبع:کتاب چهل حدیث/آیت الله مجتهدی تهرانی (ره)
پی نوشتــــ:هنوز هم هستند کسانی که به حقیقت مانند معصومان خدا زندگی میکنند.
تفکر نوشتـــ:فقط چشم بصیرت میخواد که بتونی اونا رو ببینی و ازشون یاد بگیری/
دل نوشتـــــ:کاش کمی مبارزه با نفس بلد بودیم .../:(
التماس دعا
در پناه حق
یا زهرا{س}