وبلاگی گروهی

۱۷۲ مطلب با موضوع «دل نوشت» ثبت شده است

خدایا درک کَرمت را عنایت کن ..

نمیدونم باید از کجا شروع کنم به نوشتن و از کجا شکرت را بجا بیارم .. معمولا ما چیزهایی که داریم به چشم نمیاد و بهشون فکر نمیکنیم و شکر داشتنش رو بجا نمیاریم .. و وقتی اونارو از دست میدیم تازه متوجه میشیم که چه سرمایه ای رو از دست دادیم و تازه به درگاه خداوند روی میاریم ...

و گاها وقتی که اون چیزی رو که از خدا میخوایم به دست میاریم بازهم فراموشی و عدم شکر ..

این بازی دنیاست و فراموشی ما ..

و خدایی که خیلی مهربونه و همیشه آغوشش به سمت ما بازه و هر وقت که باشه منتظر ماست تا باهاش حرف بزنیم ..

حتی دم مرگ هم آخرین جایی که قبض روح میشه زبان است ، برای این که شاید پشیمون بشیم و بهش صداش کنیم .

ادامه مطلب...
۱۱ اسفند ۹۲ ، ۱۲:۵۴ ۸۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
عباس زاده

یاد تو ..

می بینی رفیق چه کاری کرده ای بامن که

خاطراتت ، خیلی تو را یادم می آورد ؟

دیروز موقع خوردن کشمش ..

یاد آخرین مشهدت که گفته بودی احساس آخرین زیارت را دارم و همه مسخره ات کردند ..

داش علی گفتن هایت که امروزه هر که بهم میگوید یاد و تصویرت را جلوی ذهنم می آورد..

یاد قم رفتنمان که جلوی شهرک سینمایی سوار شدی و هر زمان که از آنجا رد میشوم یادت میکنم ..

هر کس با ریش زنگی می بینم یادت میکنم .. و گاهی بادیدن خودم هم یاد تو می افتم ..

روزی که خبر رفتنت را شنیدم

وا رفتم

نمیتوانستم باور کنم ..

اما حقیقت را نمی توان با هیچ واژه ای تغییر داد ..

رفتن شهادت گونه ات در مکانی که فیلم جنگی بازی می کنند ..

به یاد یوسف چهاردولی فاتحه ای میخوانیم ..

بی معرفت حتی در خوابم هم نمی آیی ..؟

کی می آیم پیش شما رفقای آن طرف آبی ؟

رفقای این طرف سرشان به کار خودشان گرم است بیشتر ..

عکسم را می بینی یاد کفن پوشیدنم می اندازد مرا ..

ادامه مطلب...
۲۹ بهمن ۹۲ ، ۰۸:۰۰ ۵۹ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
عباس زاده

اعتماد به که ؟؟؟

عجیب است که پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم

بعد از گذشت چند ساعت به کلاهبرداری !

بعد از چند روز به دوستی

بعد از چند ماه به همکاری

بعد از چند سال به همسایه ای

اما بعد از یک عمر به خدا اعتماد نمی کنیم . . .


صبور باش ، به خدا اعتماد کن و مثل این درخت بر فشار ها چیره شو ای دل ...




امروز تهران برف میاد ، همون جوریه که دوست دارم .. امروز هوا کوه میطلبه با یه چایی کوهی آتیشی توی شامورتی که هنوز نریخته سرد میشه .. به شدت .. خصوصا که کوه بکر هم باشه و ترس از حیوانات وحشی هم توی وجودت باشه ...
اصولا از کوه هایی که جمعیت زیاد میرن و یه مسیر مشخص رو طی میکنن خوشم نمیاد ..
۱۵ بهمن ۹۲ ، ۰۸:۰۰ ۷۸ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
عباس زاده

آقا اجازه ؟

آقا اجازه! دل زده ام از تمام شهر

بی تو دلم گرفته از این ازدحام شهر

آقا اجازه! دست خودم نیست، خسته ام

در درس عشق، در صف آخر نشسته ام

در این کلاس، عاطفه معنا نمی دهد

اینجا کسی برای تو برپا نمی دهد

آقا اجازه! بغض گرفته گلویمان

آنقدر رد شدیم، که رفت آبرویمان


اللهم عجل لولیک الفرج ...

دل نوشت :

کاش به دلهای خسته ما نگاهی کنی آقا تا دیگر روزهای جمعه شرمنده نباشیم سر اعمالمان که خدمت شما می آورند ...

۱۱ بهمن ۹۲ ، ۰۸:۰۰ ۱۱۱ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰
عباس زاده