وبلاگی گروهی

إنے أستودعک قَلبے ...

خدایـــــا...

قَلبَـم را بِه تـــــــــو مے سِپارَم ...

پَس دَر آن هیچ کَسے جز خودِت را قَرار نَده...

.

.

.

اللّهُُــــــــم...

إنے أستودعک قَلبے ...

فلا تَجعل فیه أحدٌ غیرکــــــــــــ....


29440699480077853303.jpg
۲۸ شهریور ۹۲ ، ۱۳:۱۸ ۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده

عادت...

این چهارمین بار است که تا ته مینوسم و دست آخر دستم روی صفحه لمسی میرود و پاک میشود ...

ولی ول کن که نیستم ... ولی قسمت دوم مطلب شاید قسمت نیست که نوشته شود من هم نمی نویسم ... میخواستم در قست دوم برای حاج قاسم بنویسم و پیام تسلیتی که انگار قسمت نیست من هم راضی ام به رضایش ...

دیگه عادت کردم بهش به بودنش ، به همراه بودنش ، به این که ول کنم نیست ، هر جا میریم میاد ، هر کاری میکنم یادم میاره که باهامه و داره کنترلم میکنه ، اصلا ماهیتش برای همینه و دکتر برای همین همراهم کرده یواش یواش داره میشه یه جزئی از زندگی اوایلش برام سخت بود ولی چه میشه کرد عادت کردیم ... خدا کنه به گناه این طوری عادت نکنم و خدایا کمکم کن همه گناه ها رو ترک کنم ... خدایا دوست دارم یاد تو اینطوری همراهم باشه و همش یادم بندازه که داری می بینی منو نه این شیئی که به پامه و مثل وزنه میمونه برام نمیدونم چرا امشب خوابم نمیبره و همش تو فکرم ...


Imam Reza Mashhad حرم امام رضا صحن انقلاب مشهد

لذت عشق به این حسِّ بلاتکلیفی ست
لطف تو شاملم آیا بشود؟ یا نشود؟

امام رئوف ولادت مبارک

آقاجان خیلی دلم هوای بهشتت رو کرده صحن اسمال طلا روبروی گنبد با نوای ویژه نقاره خونه ...


ولادت رو به همه دوستان تبریک عرض می نمایم...


۲۳ شهریور ۹۲ ، ۲۱:۵۲ ۵۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده

گاف دختران استیلی و صدا و سیما ...

به گزارش جام نیوز؛

دیروز در برنامه «فیروزه» شبکه اول سیما که به روز دختر اختصاص یافته بود، اتفاق جالبی در خود داشت.

در این برنامه که با حضور حمید استیلی و دخترش و دختران سیدمهدی سیدصالحی برگزار شد، یکی از دختران استیلی در پاسخ به سوال مجری در مورد اینکه تاحالا شده پدرش ببازد یا خیر گفت:«چند وقت پیش چهاربرگ بازی کردیم، پدرم باخت و پولش را نداد!».

جمله دختر استیلی و اشاره او به چهاربرگ عکس العمل سریع مجری را در پی داشت و او از این دختر کم سن و سال خواست که مسائل خانوادگی را روی آنتن زنده مطرح نکند!

دختر دیگر حمید استیلی نیز در داغ کردن برنامه زنده شبکه اول دست کمی از خواهرش نداشت. او در ادامه افشاگری کارتی خواهر بزرگترش به این نکته اشاره کرد که خوشحال می شود که پدرش در مدرسه به دنبالش برود. زیرا ماشین او مدل بالاست و والدین سایر بچه ها چنین ماشین هایی ندارند!


واقعا جای تاسف داره برای ما و صدا و سیما و بیشتر از همه برای جناب آقای حمید استیلی که به عنوان یه الگو توی صدا و سیما دعوت میشه و دختراش هم به عنوان الگوی روز دختر دعوت شدن توی برنامه و اینجوری گاف میدن و واقعا برای صدا و سیما هم جای تاسف داره داره که نمیدونه چه کسی رو دعوت کنه و نمیتونه حداقل جلوش رو بگیره که پخش نشه ...

و در جواب هم آقای استیلی مصاحبه میکنه و میگه من افتخار میکنم که به بچه هام یاد ندادم که دروغ بگن ... آخه آدم نباید هر راستی رو هم بگه که ... اصلا چرا اینا ... این همه دختر دیگه توی کشور هستن که دستاورد هاشون خیلی زیاده و جای دعوت از اونا داره ...


۲۳ شهریور ۹۲ ، ۱۴:۴۵ ۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده

پیامک (پست ثابت)

سلام دوستان عزیز

طرح پیامکی این وبلاگ جهت اطلاع رسانی و ارسال پیامک های زیبا فعال شده است لطفا جهت عضویت عدد 313 را به سامانه 30004384582536 ارسال نمائید .

لازم به ذکر است که تلفن اعضاء محفوظ و تضمین شده می باشد .

درضمن عزیزانی که شماره تلفن خود را جهت عدم دریافت پیامهای تبلیغاتی فیلتر کرده باشند قادر به دریافت پیامها نمیباشند که پیشتر از شما عذر خواهی می گردد . لطفا نسبت به رفع فیلترینگ شماره خود اقدام نمائید ..

علی.ع

۲۳ شهریور ۹۲ ، ۰۶:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده

راه و رسم بندگی...

siemkdx_450.jpg
n13a.gif


اوستای ما میگفت رفیقی انتخاب کن که تو رو یاد خدا بندازه نه رفیقی که وقتی میبینیش یاد همه چی بیوفتی الا خدا ... اینم که سخن علامه حجت را تمام کرده ... یه سخن هم از امیرالمومنین زیر عکس گذاشتم در باب رفیق خیلی جالبه ...
خدایا رفیق خوب زیاد دادی به ما بازم رفیق خوب نصیب کن که دست ما رو توی بندگی بگیره ... رفیقی که همراه باشه و ...  اللهی آمین

۱۸ شهریور ۹۲ ، ۰۹:۳۰ ۳۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده

92 شهید والا مقام ...

دیروز صبح که رفتم دکتر به خاطر ضربه ای که هفته پیش به پام خورده بود و منم بی خیالش شده بودم و چند شب بود که نمیذاشت بخوابم فکرشو نمیکردم که دکتر بهم بگه باید پاتو گچ بگیری ، با خنده بهش گفتم دکتر نمیشه کار دیگه ای کرد و جور دیگه باهاش تا کرد ... گفت اگه مشکوک به شکستگی هم نبود (مو بر نداشته بود) بازم باید گچ میگرفتی حالا میگی چیکار کنیم ؟ گفتم : هرچی که شما دستور بدی و صلاح بدونی ... تو ذهنم گفتم کلی کار داشتم که باید انجام میدادم و ... بعد هم گفتم شاید مصلحت در اینه که اینجوری بشه رفتم توی اتاق بغل و گچ گرفتیم و به زور و زحمت اومدم سر کار و ادامه کارها تا بعد از ظهر .... که رسیدم خونه و ساعت 19:30 با یکی از دوستان مسجد قرار داشتیم و بهش نگفتم نمیام و پام تو گچه ... هرجور بود رفتم و ... نماز که شد نماز و خوندیم و به یکی دو تا از بچه ها گفتم دوست دارم برم پیش این 92 شهید که امشب توی لشگر هستند یکیشون گفت ما بعد از هیئت میریم گفتم پس جور شد ... بهش گفتم من منتظرم  بهم خبر بده بیا باهم بریم ... زنگ زد نزدیک یازده شب و تا اومد شد یازده ... نشستیم توی ماشین که گفت زنگ زدم به رفیق ثالثمون و گفته تا دوازده بیشتر راه نمیدن برای زیارت ... ماهم که رسیدیم جلوی درب دیگه راه نمیدادن حالا با این پای توی گچ به هزار زحمت بیست دقیقه مونده به دوازده رسیده بودیم داشتن ممانعت میکردن ها ولی انگار ما رو ندیدن و به راحتی رفیم تو ... به رفیقم گفتم همون شهیدایی که ما رو با این پا دعوت کردند خودشون هم ما رو می برن پیششون وقتی ما رسیدیم دیگه جمعیت رو رسونده بودن به آخر و داشتن همه را از کنار اجساد بیرون میکردن ما هم گفتیم حالا همین شهید اولی و رفتیم ... رفیق ثالثمون رو هم اونجا دیدیم رفتیم یه کناری و تا اصل جمعیت رفت و ما هم کمی خصوصی تر رفتیم خدمتشون و ...

چون پام توی گچ بود و نمیتونستم برای مراسم فردا برم ازشون خواسته بودم که بطلبند و اونا هم بزرگواری کردن و...

ایشااله دستمونم بگیرن که ...

اینم عکس 92 شهید والا مقام توی میدان صبحگاه لشگر ...





شب است و در به در کوچه های پر دردم
فقیر و خسته به دنبال گمشده ای می گردم
اسیر ظلمتم ای ماه کجا ماندی تو
من به اعتبار تو در این جزیره فانوس نیاوردم

۱۱ شهریور ۹۲ ، ۰۸:۰۵ ۲۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده