یه وقتهایی فکر میکردم توی روضه ها باید برم یه گوشه بشینم
خودم باشم و خدا
اصلا اگه نگاه کسی روی من بود نمیشد که اشک بریزم...
این محرم خدا درسی به من داد....
یک شبی روضه بودیم...
هر چه کردم نه اشکی نه غمی...
مونده بودم چیکار باید بکنم..
چشم گردوندم بین جمعیت...
مجلس عزا نبود انگار
صورتک ها مصیبت زده نبودن...
اما یک جفت چشم سرخ از اشک، وسط جمعیت،
باعث شد حال مصیبت در من هم غالب بشه...