یاناصرنا
امسال هم شکرخدا توفیق شد که اربعین کربلا باشیم، توفیق بیشتر این بود که در خدمت بچههای شهدا بودیم
یاناصرنا
امسال هم شکرخدا توفیق شد که اربعین کربلا باشیم، توفیق بیشتر این بود که در خدمت بچههای شهدا بودیم
داشتم چند آیه ای می خوندم که یه مثال اومد وسط....
-چه ربطی داشت؟!!
دوباره برگشتم به عقب...از اول خوندم...
-عجب...که اینطور....پس ماجرا اینه....
آیات رو مرور کردم...
-"به بندگانم بگو...."
-چشم قربان....اطاعت میشه...
می گفت اوایل انقلاب که هنوز خیلی نظم و انضباط حاکم نبود، تو بسیج مسئول جابه جا کردن اسلحه بودم...تک و تنها، عقب وانتم رو با اسلحه پر می کردم و از مبدایی به مقصدی می رسوندم...
چون کارم خوب بود، بهم مجوز تام داده بودند و منم تو کارم جدی بودم...حتی وقتی یکی از بچه های محله رو بابت همین موضوع، شهید کرده بودند هم ترسی نداشتم از تنها انجام دادن کار...
گذشت تا اینکه یکی از مغازه دارهای قدیمی محل، که خودش هم لات بود، بهم گفت فلانی تو کارِت چیه؟ گفتم چطور؟ گفت هیچی با این وانتت، میری میای اینا....گفتم اینکه کارم نیست...کمک بچه هام فقط...
یه نگاه "برو خالی نبند خودم می دونم یه کاره ای" خاصی تو چشماش موج زد....
یاکریم الصفح
سالهای قبل این موقعها خیلیهامون دنبال پاسپورت و ویزا و این چیزا بودیم
دنبال کوله آماده کردن
یاناصرنا
حالا تمام حرف شب و روز زائر است
یادش بخیر هفته پیش، این موقع کربلا ...
زیارت همه زیارت رفتهها قبول انشاالله که در مسیر ظهور حضرتش قدم بردارید
اربعین یعنی چهل منزل بیائی با حسین
"خادم المهدی" شوی در سوریه با نام "جون"