وبلاگی گروهی

۱۷۲ مطلب با موضوع «دل نوشت» ثبت شده است

پیاده شو با هم بریم!

گفت میای تا فلان جا پیاده بریم؟

گفتم باشه..

راه افتادیم..وسطهای راه بود که دیگه مسیرش متفاوت شد... خداحافظی کرد و رفت...

همچنان به پیاده روی ادامه میدادم...داشتم به مسائلی که درگیرش بودم فکر می کردم و راه حل های فرضی که دیدم از لای شمشادها یه چیزی پیداست....

هر کسی هم رد می شد با تعجب یه نگاهی می انداخت و رد می شد...

ادامه مطلب...
۳۰ تیر ۹۵ ، ۰۸:۰۰ ۱۰ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
رزمنده

مسیرت مشخص،امیرت مشخص....

دو روز گذشته
اما این غم آنقدر سنگین بوده که تاب و توانم هنوز کمر شکسته باشد...
این روزها
تا اسم بقیع می آید
پهلویم تیر می کشد...
آخر می دانید
پسر ارشد مادر
بد دردی را چشید...
بد چیزهایی را دید...

ادامه مطلب...
۲۵ تیر ۹۵ ، ۰۸:۰۲ ۱۰ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
مَروه

مدعی!!!!

دیدی میگن شنبه هر طوری بودی تا آخر هفته همون طور می مونی...
حالا داستان ماست...
از اول هفته کلا در شبانه روز سه ساعت خوابیدم...به جز دوشنبه البته...دیگه وقتی سه شب پشت سر هم بیدار باشی،  مگه توان می مونه برای آدم...
هیچی ما شب 21ام که تموم شد، ساعت 5 صبح خوابیدم به امید اینکه 9 صبح برم هیئت....
اصلا انگار اصحاب کهف بودم!...پا شدم دیدم 2 بعد از ظهره(لبخند)
ادامه مطلب...
۰۹ تیر ۹۵ ، ۰۸:۰۰ ۱۳ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
رزمنده

خدا کند که کسی حالتش چو ما نشود...

خیلی حرف ها میشه گفت...
اما دلم راضی نشد امروز
چیز دیگه ای جز این شعر براتون بذارم.
ادامه مطلب...
۲۹ خرداد ۹۵ ، ۰۸:۰۰ ۱۲ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
مَروه

گفتم، گفتی!!!!

می گفت طرف تو بیابون گیر کرده بود....تشنه و گشنه و تنها....

بعد از چند روز پیاده روی، رسید به یه ایستگاه...رفت و گفت آقا آب خوردن دارید؟..دارم از تشنگی هلاک میشم...

ادامه مطلب...
۲۶ خرداد ۹۵ ، ۰۲:۱۴ ۸ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
رزمنده

قرار بی قراران

ساعت یازده و سی دقیقه
خروجی ششم
چهارراه ولیعصر...
 تداعی تک تک ثانیه های آن قرار های دلنشین...
زبان روزه
صدای آب های زلال جوی های پهن خیابان فلسطین
گرما و آفتاب و جمعیت...
گم شدن و مسیر اشتباهی رفتن و باز برگشتن
هیچ چیز در ذهنم نیست..
هیچ چیز...
عطش و سستی روزه غالب شده اما قدم هایم آرامتر نمی شوند...
به ساعت نگاه میکنم

ادامه مطلب...
۱۵ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۲۵ ۱۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
مَروه