دو روز گذشته
اما این غم آنقدر سنگین بوده که تاب و توانم هنوز کمر شکسته باشد...
این روزها
تا اسم بقیع می آید
پهلویم تیر می کشد...
آخر می دانید
پسر ارشد مادر
بد دردی را چشید...
بد چیزهایی را دید...
من
تاب شنیدنش را هم ندارم
چه رسد به اینکه آن لحظه ی سخت
پسری باشم کوچک
که یک ملعون
بیاید و آنطوری بزند که مادرم...
زهرای طهور...
بر زمین بخورد
در مقابل نامحرم...
آه...مادر، چه سخت امانتی بر دوش ما گذاشت...
وقتی کسی با آن عظمت
اینگونه فدای ولی زمانش می شود آیا جایی برای سستی آدم های حقیری مثل من،می ماند؟
وای بر ما
وای بر ما اگر مسلم را درنیابیم...
وای بر ما اگر حسین در کرب و بلا بماند و....
**
امروز چقدر پر تلاطم شده ای
کنعان شده ای،میان خود گم شده ای
یوسف که عزیز فاطمه باشد و بس
در غیبت و تو «کثیر مردم» شده ای؟!
غائب شده ای از خود و غافل ز حبیب
مصری که درون آن اسیری، بشکن
جریان ولایت است، معنای غدیر
با ذکر علی نعم الامیری بشکن
بیمار و خریدار سفر کرده نه ای
غفلت زده از حقیقت خم شده ای
جنگ است و صدای طلب ناصر هست
اما تو اسیر ری و گندم شده ای؟!
حیف است گرفتار گذرگاه شدن
بهر گذر از هر آنچه هستی،بشکن
وقتی که ولیّ هنوز در کرب و بلاست
باید که به میل خود بمیری،بشکن...
دنبال میشوید
لینک هم بودین