چند روز پیش یکی از رفقا گفت فلانی اگه بطری ای پیدا کردی، درِ بطری را جدا کن و بیار برای من!!
گفتم برای چی؟
گفت
با این درِ بطری ها، به معلولین کمک می کنند...نمی دونم چقدر که درِ بطری،
جمع کنی و بدی بازیافت، یه ویلچر می خرن برای یه معلول..
چند روز پیش یکی از رفقا گفت فلانی اگه بطری ای پیدا کردی، درِ بطری را جدا کن و بیار برای من!!
گفتم برای چی؟
گفت
با این درِ بطری ها، به معلولین کمک می کنند...نمی دونم چقدر که درِ بطری،
جمع کنی و بدی بازیافت، یه ویلچر می خرن برای یه معلول..
{بسم ربـــ الشهـــدا...}
*/قـــرار شده بود با پاترول در شهر حرکتـــ کنـــد...
-آقا مگه نمی گیم الف ب پ ت ث...؟!!
-بله...
-خب این همه به هم ریختگی برای چی؟
- به هم ریختگی؟!!
-صفحه کلید را میگم دیگه...اصلا ترتیب درستی نداره!! آدم نمی دونه چی به چیه؟!! یکی شرقه و دیگری غرب...
تازه دو زاری م افتاد...
گفتم اینطوری هم نیست که بی قانونی باشه...بسته به اینکه با چه حروفی بیشتر
سر و کار داری، جای اونها طوریه که زود هم پیداشون کنی...مثلا حرف "پ"
خیلی کاربردی نیست واسه همین هر بار هر جا دلش خواست میره!! باید بگردی
دنبالش ببینی این بار دیگه کجا رفته!!
برخی از حروف را می بینی، کلیدش اصلا کنده شده اما باز حواست هست اون چه حرفی بود....با این حال باهاش کار می کنی و اون هم با این حال، کارش را انجام میده...
تفکر نوشت:
می گفت یه بنده خدائی با پژو 206 مسافرکشی می کرده...
همین که 4 نفر را سوار می کنه، مسافرها می بینند که اوه اوه اوه، چقدر داره تند میره!!
اولی میگه آقا داری خیلی تند میری ها...
راننده میگه تا حالا 206 داشتی؟
میگه نه...
میگه پس ساکت باش و بشین سر جات!!
نفر دوم اعتراض می کنه و همون جواب را می شنوه..تا می رسه به نفر چهارم که میگه بله 206 داشته ام...
راننده میگه پس تو رو خدا بگو ترمزش کدومه؟!!
حالا داستان ماست...
شروع کرد به غر غر کردن که من اینو نمی خوام!! از اون ظرفه می خوام!!
سرم را برگردوندم ببینم چی شده که دیدم اون سر سفره، نشسته و به هیس گفتن ها و "فرقی نداره که" گفتن های مادرش توجه نمی کنه و دیگه داشت بغضش می ترکید!!!