تو باغ بودم...
بلوک را زدم کنار...
این چیه؟
سعدی علیه الرحمه می فرماید:
کسی مژده پیشِ انوشیروانِ عادل آورد. گفت: "شنیدم که فلان دشمنِ ترا، خدای عزّوجلّ برداشت."
گفت: "هیچ شنیدی که مرا بگذاشت؟"
یاناصرنا
از بچههای بزرگ شده بهزیستی است، هیچ کسی را ندارد،
داشتم تو ظل آفتاب می رفتم...اونم پیاده...اونم از سربالائی...
ساعت 2 بعد از ظهر...
خیلی داغون گرم بود...
یهو دیدم از دیوار یه خونه ائی، کلی گل قشنگ آویزونه...رفتم سمت گل ها که عکس بگیرم...دیدم به به...