وبلاگی گروهی

چرا تفکر؟؟؟... (1)

من هیچوقت نتونستم آدمایی که توی اعتقاداتشون بچه مثبت هستن و همه چیز رو راحت میپذیرن و بعد میذارن گوشه طاقچه حافظه شون رو درک کنم...

همیشه از بودن با انسانهایی که پر از سوال بودن لذت میبردم... به نظر من قرآن هم آدمهای پر از سوال رو خیلی بیشتر دوست داره...

با اینکه مبنای قرآن ایمان به غیب هست باز ببینید چقدر دعوت به تفکر در آیات میکنه؟...

اصلا من میخوام ایمان به غیب رو تعریف کنم:

ایمان به غیب یعنی شما عقلا باید بفهمی چیزهایی هست که شما از اون بی خبری.. اما نباید در بی خبری ات بمونی... باید راه بیفتی تا بفهمی...لذا دعوت به تفکر میکنن... اصلا بذارید یه گفتگو بین خود سطحی نگرم با خود ژرف نگرم برقرار کنم اینطوری بهتر میتونم مطلب رو برسونم

خودِ سطحی نگر:

راستی حالا چرا میگن تفکر کن؟... اگر من نتیجه تفکر فلان محقق رو بخونم آیا لازمه خودمم دوباره روی اون موضوع تفکر کنم؟

آخه وقت آدم هدر میره... من نتیجه تفکر چند محقق رو در یک موضوع خوندم کلی اطلاعات بدست آوردم... عمرا با تفکر کردن خودم به همچین اطلاعاتی میرسیدم... خوبه دیگه!!!... مکه ما از تفکر چی میخوایم؟

ادامه مطلب...
۱۳ فروردين ۹۵ ، ۰۷:۱۰ ۱۴ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۰
صالح

پدر مهمتره یا مادر؟!!!

 دقت کردی همیشه سرزمینی که در اون زندگی می کنی را میگن مثل مادرت می مونه....

خب چرا نمیگن مثل پدرت؟!!

چرا وطن هر کس، مثل ناموسش می مونه و چرا ناموس هر کس در درجه اول، مادرشه؟

مگه علم نمیگه هر موجودی، هم پدر داره و هم مادر...و تازه هستی اولیه اون، از پدرشه؟...پس چرا مادر اینقدر نقشش پررنگتره؟

ادامه مطلب...
۱۱ فروردين ۹۵ ، ۰۸:۰۰ ۱۶ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۱
رزمنده

هر که بگذشت در این کوی به دام افتادست...


حقیقت این است که هرچه بگوییم خسته شده ایم و بریده ایم. اسلام دست از سر ما بر نمی دارد. ماباید بمانیم و کاری را که می خواهیم. انجام بدهیم.شهید محمد ابراهیم همت
*
بدون هیچ حرفی




۱۰ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۵۵ ۴ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
مَروه

پیک نوروزی!

یادش به خیر در دوران مدرسه، برای اینکه مبادا بچه ها هفته آخر اسفند را تعطیل کنند، پیک های نوروزی را روز آخر میدادند...

یادش به خیر...

ادامه مطلب...
۰۶ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۴۱ ۱۰ نظر موافقین ۱۵ مخالفین ۳
رزمنده

تشویق ممنوع!!!

رفته بود یه ماسک مثلا وحشتناک گذاشته بود رو صورتش که بقیه را بترسونه...
هر از گاهی هم دست می کرد تو دماغ ماسکه که مثلا کثیف بودن اونو نشون بده...
ادامه مطلب...
۰۴ فروردين ۹۵ ، ۰۸:۰۰ ۱۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
رزمنده

به عشق لبخند حضرت آقا

میگفت من برای امر به معروف نرفتم،من اسم کارم رو نهی از منکر نمیذارم،من برای غیرت رفتم،می گفت من حاضرم هزار بار رگ گردنم رو بزنن اما نذارم رگ ایمان و غیرت بخشکه
شهید علی خلیلی
شهیدی که اولین سالگردش مصادف شد با شهادت حضرت مادر و حالا،امروز،دومین سالگرد روزیه که از جمع ما رفت....

خودش میگفت من میدونستم کسی حمایت نمیکنه،من به عشق لبخند حضرت آقا رفتم جلو...
تک پسر بود،عصای دست مادرش بود،بچه ی بزرگ بود،زندگیشو داشت،خانواده داشت،اما اون لحظه
فقط به ناموس شیعه فکر کرد....

ماها کجای کاریم؟؟
خودمون رو ترجیح میدیم یا...؟

۰۳ فروردين ۹۵ ، ۰۸:۰۰ ۹ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
مَروه