فکر کنم بار سومه که روز دوم محرم، مطلب می نویسم...
فکر کنم بار سومه که روز دوم محرم، مطلب می نویسم...
بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه سفر نوشت
صبح برای نماز که بلند شدیم، سریع سفره را بعدش انداختند و اهل خانه معلوم بود که آماده آماده بودند،
چند روز پیش رفته بودم دیدن یکی از رفقا که از کربلا برگشته بود....ایشون با مادرشون رفته بودند کربلا...
می گفت وقتی وارد بین الحرمین شدیم مادرم احساساتی شد و با یه سوزی گفت:
بسم الله الرحمن الرحیم
نه مثل این که در پست قبل خیلیها خوششون اومد که ما کتک خوردیم(لبخند)
بسم الله الرحمن الرحیم
این روزا هرجا میری، به هر کسی زنگ میزنی، به هر کسی پیام میدی، هر وبلاگی میری، هر کانالی رو نگاه میکنی یا صفحات اینستا رو نگاه میکنی