وبلاگی گروهی

۹۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فانوس جزیره» ثبت شده است

خواستگاری ابراهیم هادی

بسم الله الرحمن الرحیم

عکس دیده نشده از شهید ابراهیم هادی

خیلی وقت بود که از داش ابرام مطلب ننوشته بودم و عکس نذاشته بودم در فانوس جزیره ، خیلی دلم تنگ شده بود خودم ، آخرین بار همین ماه رمضان بود که افطار منزل شهید هادی بودیم اما خاطره جدیدی دستگیرمان نشد.

راستش با این که کتاب سلام بر ابراهیم رو دارم اصلا کتاب رو نخوندم ، شاید چند صفحه ، همه خاطراتی رو هم که از ایشون بلدم یا مستقیم از خانواده یا از همرزم‌های شهید شنیدم.

دفعه قبل از این دیدار که منزل شهید بودیم خواهر شهید یه خاطره‌ای رو از شهید نقل کردند که کمی شیرین هست و به دلیل این ایام مطرح میشه که لبخند زده شود

ادامه مطلب...
۳۰ آذر ۹۴ ، ۰۸:۰۰ ۲۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
عباس زاده

نصرت الهی

بسم الله الرحمن الرحیم

به انتظار تو نشستن خطاست / باید ایستاد / باید کاری کرد

                                                         اللهم عجل لولیک الفرج

نصرت الهی

"من کان لله کان الله له" هرکس برای خدا کار کند ، خدا هم تمام امکانات و علم و قدرت خودش و سنت‌های آفرینش را در خدمت او قرار خواهد داد.

همایش آسیب شناسی انقلاب

77/12/15

ادامه مطلب...
۲۷ آذر ۹۴ ، ۰۸:۰۰ ۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده

ادب مرد به ز دولت اوست....

طرف زنگ می زنه به پلیس و میگه: آقا ما یه همسایه مردم آزاری داریم که نگو...

پلیس میگه: چطور مگه؟ چیکار می کنه؟

میگه: هیچی 2 نصفه شب اومده، با مشت می کوبه به در خونه ما!

پلیس میگه: ای وای...اون وقت لابد شما هم خواب بودید دیگه...

میگه: نه خوشبختانه....آخه داشتم شیپور تمرین می کردم!!


حالا داستان برخی از ماست...

ادامه مطلب...
۲۵ آذر ۹۴ ، ۰۸:۰۰ ۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رزمنده

السلام علیک یا ...

بسم الله الرحمن الرحیم

توی اون خیل جمعیت وارد صحن امام حسین علیه السلام شدم ، سرمو کمی آوردم بالا و دستم رو گذاشتم روی سینه و شروع کردم به سلام دادن :

السلام علیک یا

ادامه مطلب...
۲۳ آذر ۹۴ ، ۰۸:۰۰ ۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده

خواستگاری با شهید ...

بسم الله الرحمن الرحیم

به حاج یدالله، یک خانه در کرج برای سکونت اهدا کرده بودند. حاج یدالله- از آن جا که در همه امور زندگی، برای بچه‌ها یار و یاور بود- همراه با یکی از دوستان، برای خواستگاری دختر خانمی، به خانه پدر آن دختر میروند. پس از صحبتهای اولیه، خانواده دختر میپرسند که آیا آن برادر، خانه دارد یا نه؟ آن برادر هم به خاطر صداقت میگوید: «نه، ندارم!»

ادامه مطلب...
۲۲ آذر ۹۴ ، ۰۸:۴۴ ۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده

دعا یادت نره....

دفعه اولی بود که مستقل می رفتم مشهد....اصلا یه حس بزرگ شدنی به آدم دست میداد که نگو!!

ادامه مطلب...
۱۸ آذر ۹۴ ، ۰۸:۰۰ ۲۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رزمنده