بسم الرب الشهداء و الصدیقین
شهید جواد میخواست بره سوریه و پدر با رفتن ایشان مخالفت کرده بود و گفته بود اینجا هم سوریه است. همین جا خدمت کن ...
بسم الرب الشهداء و الصدیقین
شهید جواد میخواست بره سوریه و پدر با رفتن ایشان مخالفت کرده بود و گفته بود اینجا هم سوریه است. همین جا خدمت کن ...
بسم ربنا الکریم
سه روز از همه چی دور بود...
خونه، پدر، مادر، گوشی و خیلی از چیزایی که هرروز باهاشون سرو کار داشت...
چیزایی که فکرشم نمیکرد یه روز بتونه بدون اینا سر کنه!!
یه اعمال سختی هم انجام داده بود....
خواستم شعری بگویم از برای فاطمه
گریه های بچه هایش را دلم طاقت نداشت....