سکانس اول:

-سلام علیکم

-سلام علیکم...بفرمائید

(صحبت های اولیه)

-برای امر خیر تماس گرفتم...

....

-پسر ما را به غلامی! قبول می کنید؟

-اختیار دارید...آقاست...

(چند وقت بعد مراسم خواستگاری)

-ماشاء الله...چه دختر ماهی...

-کنیز! شماست...


سکانس دوم:

-دامادم بد نیست ها اما موقع جهزیه خریدن میاد دنبال ما و میگه اینو می خوام و اونو نمی خوام...خانواده شم مدام غر می زنن که مبادا جهیزیه کم باشه چون تو فامیلشون آبرو دارند!..نمی تونیمم حرفی بزنیم چون بعدا دخترمون را اذیت می کنند...


سکانس سوم:

-گفتیم یه آپارتمان می سازیم که یه طبقه شم بدیم دست پسرمون...اما عروسم گفته من اینجا بیا نیستم...وقتی هم میاد اینجا عین مهمون میشینه...نمی تونیمم حرفی بزنیم مهریه ش زیاده ممکنه برای پسرمون دردسر بشه...


 این همون غلام و کنیزی هستند که قبلا صحبتش شده بود...

البته اگه بخوای حساب کنی، خیلی هم دروغ نگفتند چون هم غلام و هم کنیز را خریده اند...

دارم فکر می کنم حضرت زهرا با جهیزیه مختصر که هیچ، بدون لباس عروس به خونه علی سلام الله علیه رفت...علی هم مهریه همسرش را از هر آنچه که داشت، قرار داد...

و در عین حال، در اوج خوشبختی بودند..شدند الگوی زندگی سالم...

الان طرف دم از مذهب می زنه ها اما میگه زن من باید فوق العاده زیبا باشه...چشم رنگی، دماغ عملی...مثلا...

میگه من راضی ام به رضای خدا وقتی آقای دکتر بیاد خواستگاری....

طرف تا گردن تو قرضه ولی میگه اگه سه مدل غذا تو عروسی ندم که از کولم پایین نمیان...

امان از جهل...امان از جهل..امان از جهل...


سالروز ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه سلام الله علیهما و آلهما، صمیمانه بر شما مبارک...

ان شاء الله از زندگی این دو بزرگوار، واقعا درس بگیریم صلوات