یاقدیر
وقتی برگشتم اتاق برگهاش رو گرفتم گفتم کارت با کیه؟ نگاه کردم دیدم با همکارم کار داره، گفتم بشین ت ایشان بیان، سر صحبت رو باز کرد
یاقدیر
وقتی برگشتم اتاق برگهاش رو گرفتم گفتم کارت با کیه؟ نگاه کردم دیدم با همکارم کار داره، گفتم بشین ت ایشان بیان، سر صحبت رو باز کرد
۱. دخترا میخوام ی مطلبی را که حائز اهمیت خواهرانه [شما حساب کنید مادرانه] خدمتتون عرض کنم😉
۲. و تمامی نظرات برامون قابل احترام، پس باهم مهربان باشیم.
با سلام و صلوات میریم ادامه مطلب
پارت اول خرداد ۹۷
در یک مسابقه تلویزیونی میخواستم شرکت کنم برای اقدامات اولیه ی پیج اینستاگرام ساختم و بعد از این که به دلایل مختلف نشد برم بعد دو ماه تقریبا اواسط مرداد حذف کاربری کردم چون نیازی بهش نداشتم و ندارم و نخواهم داشت.
سکانس اول:
-سلام علیکم
-سلام علیکم...بفرمائید
(صحبت های اولیه)
-برای امر خیر تماس گرفتم...
بسم الله الرحمن الرحیم
عکس دیده نشده از شهید ابراهیم هادی
خیلی وقت بود که از داش ابرام مطلب ننوشته بودم و عکس نذاشته بودم در فانوس جزیره ، خیلی دلم تنگ شده بود خودم ، آخرین بار همین ماه رمضان بود که افطار منزل شهید هادی بودیم اما خاطره جدیدی دستگیرمان نشد.
راستش با این که کتاب سلام بر ابراهیم رو دارم اصلا کتاب رو نخوندم ، شاید چند صفحه ، همه خاطراتی رو هم که از ایشون بلدم یا مستقیم از خانواده یا از همرزمهای شهید شنیدم.
دفعه قبل از این دیدار که منزل شهید بودیم خواهر شهید یه خاطرهای رو از شهید نقل کردند که کمی شیرین هست و به دلیل این ایام مطرح میشه که لبخند زده شود