می گفت: "یه منبر رفته بودم تو یه هیئتی...یه خانمی نامه نوشت که حاج آقا بنده یه مسئله شرعی دارم...و اون اینه که: "من با شوهر خواهرم خیلی صمیمی هستیم...چند وقت پیش حین شوخی، یه لگد زدم به ایشون و بدنش کبود شده!! حالا می خوام ببینم دیه تعلق می گیره یا نه؟"

یه نگاهی کردم به نامه و یه نگاهی کردم به جمعیت...گفتم خواهری که این سوال را نوشتی، فقط یه جواب می تونم بهت بدم و اون اینه که هر جای مجلس نشستی، التماس دعا(لبخند).."


گاهی ما اون قدر درگیر مستحبات هستیم که از واجبات غافلیم....غافل از اینکه اگه واجبات را انجام دادی، خود به خود، مستحبات را هم بدست میاری...مثلا اخلاقت را خوب کن...دعای اطرافیانت همراهته...و الی ماشاء الله از این موارد...


فردا آخرین یکشنبه ماه ذی القعده امساله...

چقدر روزها، زود می گذره...

پدر شهید حججی می گفت دو ماه پیش بود اومدیم حرم امام رضا، و رضایت دادیم محسن بره...حالا دوباره اومدیم برای بزرگداشتش....

نمیدونم اوضاع ما چطور میشه...فقط برای هم دعا کنیم که عاقبت به خیر بشیم....

دعا کنیم که به جای متن، حاشیه را نچسبیم و بعد هم کاسه چه کنم چه کنم دست بگیریم....

همین...

ملتمس دعا همه هستیم...

یا علی


پی نوشت:

یه عنوان بی ربط گذاشتم...همین جوری...دلم خواست(لبخند)


یه حواس پرتی چه مییییییییییییی کنه...مطلب را زده بودم برای فردا!!!! الان تازه دیدم(لبخند)