وبلاگی گروهی

۵۵۵ مطلب توسط «عباس زاده» ثبت شده است

عید سعید فطر

سلام

عید سعید فطر ، عید بندگی و دلدادگی به معشوق بر همه مسلمانان و شیعیان و علی الخصوص دوستان عزیزم مبارک باشد انشااله بهره لازم را از این شهر الله برده باشند .

Rustic Bride Bouquet Main Photo.jpg

۱۶ مرداد ۹۲ ، ۰۸:۱۲ ۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده

شهادت حضرت علی (ع)

مناجات علی امشب ز نخلستان نمی آید
مسجد کوفه پر از جمعیت و مولا نمی آید
دامن مادر گرفته گوشه ی ویرانه طفلی
گوید ای مادر بگو امشب چرا بابا نمی آید


سلام دوستان عزیز

در شبهای لیالی قدر ملتمس دعای ویژه هستم ...

۰۷ مرداد ۹۲ ، ۰۹:۳۹ ۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده

بهانه ای برای محاسبه به نام روز تولد

همه ما یک روز و یک تاریخ در شناسنامه یا به قول قدیمی تر ها سه جلدمون ثبت شده که نشون دهنده روز تولدمون یا همون روز آمدن در این دنیا است و این روز و تاریخ بهانه ای برای محاسبه مدت عمر و شاخصی است برای محاسبه اعمالی که انجام شده است در مدت عمر و این که شیرینی میدهند و شمع فوت میکنند یه تذکره به صاحبش که حواسش رو بیشتر جمع کنه ... و این روز ما هم فرا رسید و تلنگری شد بر وجودمان که چند صباح از عمرمان گذشت و باید روز به روز بیشتر حواسمان راجمع کنیم ... البته امسال به خاطر مشکلی که برام پیش اومده بیشتر توی ذهنم می مونه چون همش سرم توی جدول طلب و بدهکاری و قرض از دیگران است که چکی که دارم رو بتونم به سلامتی پاس کنم بله روز بیست و نهم تیر ماه سالروز تولد من است ... درست چند سال پیش پسر عموی من که از موضوع تولد من باخبر نبود از جبهه با تهران تماس حاصل میکنه و میگه عمو داره صاحب فرزند میشود ؟ و فرزندش پسر است و اسم کودک علی ... و این شد یک نشانه ... شاید شهدا به ما ماموریت دادن که بعد از اونا بتونیم راهشون رو ادامه بدیم و خادمشون باشیم اونم توی جبهه جنگ نرم ... ایشااله از صراط مستقیم خارج نشم ...

التماس دعای ویژه در این روز ها و شب های میهمانی خدا ... خیلی برام گرفتاری پیش اومده ... دوستان دعا کنید بخیر بشه ...

۲۹ تیر ۹۲ ، ۰۸:۰۳ ۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده

بدون متن

۲۸ تیر ۹۲ ، ۱۱:۱۱ ۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده

شهر الله

سلام دوستان عزیز

کم کم داریم به میهمانی خدا و شهر خدا نزدیک میشیم و سفره داران این ماه دارند تدارک سفره میهمانی خدا را فراهم میکنند ... دوباره فرشته ها دارن قل و زنجیر مخصوص این ماه رو برای شیطان آماده میکنن که یک ماه تمام از زمان روئیت هلال ماه مبارک رمضان به دست و پا و گردن شیطون بندازن تا یک ماه به بنده های خوب خدا کاری نداشته باشه و فقط کسانی که بنده خوب شیطون شده اند و گناهان براشون عادی شده روال قبل خودشون رو ادامه میدن ... این ماه فرصت خوبیه برای افرادی مثل من که گناه داره احاطه شون میکنه و دارن غرق گناه میشن تا به خودشون بیان و یک ماه تمرین کنن تا گناه نکردن براشون عادی بشه و یه روال مشخص بندگی را برای خودشون عادی کنن تا بعد از ماه مبارک اونو ادامه بدن ... حالا در قرآن اومده که همه بندها (همه چه خوبها و چه بدها مثل من) به این مهمونی بزرگ دعوت میشن و به اندازه ظرف وجودیشون از این سفره و از این ماه عزیز برداشت میکنن و استفاده ... وقتی آدم به مهمونی دعوت میشه اولین فکری که به ذهنش میرسه صاحب خانه است ... چه صاحب خانه خوبی او که روی گناهان ما هی پرده انداخته و به کسی نشون نداده (یا ستار العیوب) هی هم پرده رو پرده انداخته تا کسی اصلا متوجه نشه و آبروی اون ریخته نشه ... دومین مطلب که به ذهن خطور میکنه لباسی است که باید  در میهمانی پوشیده شود اگه با لباسهای آلوده به گناه قبل بخواهیم وارد این مهمانی شویم که اصلا مناسب نیست و شخصیت خودمون رو زیر سئوال بردیم پس نیاز به پاک کردن گناهان قبلی خودمون و تمیز کردن اونا داریم که باید خیلی سریع ودر وقت مناسب توبه کنیم تا وقتی به مهمانی وارد میشیم خجالت زده نباشیم ...

دل.ن: من که لیاقت شرکت کردن سر این سفره عظیم رو در خودم نمیبینم ایشااله به برکت دعای دوستان و عزیزان مورد لطف حضرتش قرار گیرم...

خاطره.ن: دوباره شب های ماه مبارک داره میاد و سفره مناجات های شبانه مسجد ارک راه می افتد به خاطر مسائل پیش اومده از میهمانی سال قبل تا این موقع فکر نمیکنم امسال بتونم زیاد برم مسجد ارک و از نوای گرم حاج منصور استفاده کنم ولی امیدوارم بتونم بخشی از اون رو شرکت کنم ...

شکر.ن: البته خدا را شاکرم که نعمت بزرگی به ما داد که گرفتاریمون زیاد شده و چیز خاصی نیست...

درخواست.ن: التماس دعا ویژه دارم از همه دوستان گلم که من عاصی رو فراموش نکنن...

۱۴ تیر ۹۲ ، ۱۲:۳۱ ۴۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده

شهدا در قهقه مستانه شان عند ربهم یرزقونند ...

مسئول ثبت نام به قد و بالایش نگاه کرد و گفت: دانش‌آموزی؟

 - بله

- می‌خواهی از درس خوندن فرار کنی؟

 ناراحت شد. ساکش را گذاشت روی میز و باز کرد.

 کتاب‌هایش را ریخت روی میز و گفت: « نخیر! اونجا درسم رو می‌خونم ».

 بعد هم کارنامه‌اش را نشان داد. پر بود از نمرات خوب.

هم مداح بود هم شاعر اهل بیت.

می گفت: « شرمنده ام که با سر وارد محشر شوم و اربابم بی سر وارد شود؟»

بعد شهادت وصیت نامه اش رو آوردند. نوشته بود قبرم رو توی کتابخونه مسجد المهدی کندم.

سراغ قبر که رفتند دیدند که برای هیکلش کوچیکه.

 وقتی جنازه ش اومد قبر اندازه اندازه بود، اندازه تن بی سرش!

۱۴ تیر ۹۲ ، ۰۸:۱۰ ۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس زاده