کبوتر دل دوباره سمت کربلا رفته
حرمتو هر کی ندیده سرش کلاه رفته
آقای عباس زاده! با این نوای وب و پست خرم آن لحظه... دل من و بقیه دوستان را هوایی کردین و رفتین!
حالا ما مانده ایم و برای دلتنگی مان به دنبال راه چاره ایم...
کبوتر دل دوباره سمت کربلا رفته
حرمتو هر کی ندیده سرش کلاه رفته
آقای عباس زاده! با این نوای وب و پست خرم آن لحظه... دل من و بقیه دوستان را هوایی کردین و رفتین!
حالا ما مانده ایم و برای دلتنگی مان به دنبال راه چاره ایم...
اینو شنیدین؟!
آرزوهایت را جایی بنویس و یکی یکی از خدا بخواه، خدا یادش نمیره اما تو یادت میره چیزی که الان داری آرزوی دیروزت بود.
من از سال 88 یه دفتر دارم که بعضی شبها تو این دفترم به خدا نامه می نویسم.
واسه خدا از آرزوهام می نویسم از درد دلهایی که جز به خودش به هیچ کس دیگه نمیشه گفت، از شادی ها و موفقیتهام براش می گم و ازش تشکر می کنم.
یه روز یکی از دوستام مسیجی برام ارسال کرد که واسم جالب بود، همون متنی بود که بالا نوشتم. آرزوهایت را جایی بنویس...
مسلمان با درس انتظار فرج می آموزد، تعلیم می گیرد که هیچ بن بستی وجود ندارد در زندگی بشر که نشود این بن بست را باز کرد و لازم باشه انسان ناامید دست رو دست بگذاره و بنشینه و بگه دیگه کاری نمیشه کرد.
نه، وقتی در نهایت زندگی انسان در مقابله ی با این همه حرکت ظالمانه و ستمگرانه، خورشید فرج ظهور خواهد کرد پس در بن بستهای جاری زندگی هم، همین فرج متوقع است و مورد انتظار است...
چند ماه پیش در یکی از وبلاگهای مذهبی توصیه ای از مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی درباره صدقه دادن خوندم...
دبیرستانی که بودم معلمی داشتیم، ریاضی تدریس می کردن ولی استاد اخلاق بودن...
یه روز بعد از اینکه سوالات امتحانی رو بهمون دادن یه گچ سفید برداشتن و شروع کردن به کشیدن آرم الله رو تخته سیاه، یه آرم بزرگ درست شبیه همون آرمی که وسط پرچم ایرانه.
ما بچه ها هم فرصت رو غنیمت شمردیم و حسابی تقلب کردیم...