گفتند وزن و قافیه تعطیل میشود
قحطی استعاره و تمثیل میشود
قوت گرفت شایعه، میگفت بعد از این
هر صورتی به آینه تحمیل میشود
حتی خبر رسید که از سردی هوا
گلدسته چند ثانیه قندیل میشود!
پرگار تا نود درجه رفت ناگهان،
مژده: شعاع دایره تکمیل میشود!!
گفتند وزن و قافیه تعطیل میشود
قحطی استعاره و تمثیل میشود
قوت گرفت شایعه، میگفت بعد از این
هر صورتی به آینه تحمیل میشود
حتی خبر رسید که از سردی هوا
گلدسته چند ثانیه قندیل میشود!
پرگار تا نود درجه رفت ناگهان،
مژده: شعاع دایره تکمیل میشود!!
در خلوت به پشت دست خودم خیره شدم! بله؛ به پشت دست خودم نگاه میکردم به چینش و نحوه ورود رگها از ساعد به مچ دست خوب دقت کردم و اندیشیدم که طراح و سازنده این دست حتماً محاسبات و دلایل خاصی داشته که مچ و پشت دست ما را اینطور طراحی کرده است! به مسیری که رگها از زیر پوست میپیمایند، دقت کردم. دیدم در فواصل معین و دقیقی از مچ دست، برخی رگها به سطح پوست نزدیک شدهاند؛ برخی دو شاخه شدهاند؛ برخی هم قطرشان کمتر شده است؛ برخی آنقدر به سطح پوست نزدیک شدهاند که میتوان آنها را لمس کرد؛ برخی از لابلای تاندونهای انگشتان به درون بافت گوشتی نفوذ کرده و به عمق فرو رفتهاند؛ برخی مانند رگی که به انگشت اشاره وارد میشود از ناحیه فوقانی (روی انگشت) وارد شده و دقیقاً از ابتدای استخوان اول انگشت اشاره با کم شدن قطرش، منشعب شده است و همینطور ادامه پیدا کرده است. همین سیستم در مچ و پشت دست راست هم تکرارشده است؛ کاملاً یکسان.البته این ظاهر قضیه است که به قول معروف من داشتم به «چشمِ سَر» میدیدم!
{بسم ربــــ الشهــدا...
سال نــو را به تمامی شما بزرگواران تبریک میگم*
با ابراهیــم و چنــدتا از رفقــا جلوی مسجد ایستاده بودیــم...
دیدی چقدر کیف میده تو بهار و تابستون بخوابی؟
اصلا انگار هر چی می خوابی، باز دلت می خواد یه پشتی بذاری زیر سرت و یه خواب سیر بری...اما مگه میشه؟
تازه اگه یه فرصتی پیدا کردی و خوابیدی، همین که چشمت گرم شد، یه مگس معلوم نیست از کجا سر و کله ش پیدا میشه و میره تو گوشِت!! دستت را میذاری رو گوشِت، میره تو دماغت!!..حالا بگذریم که این صداش هم تو مغزته ها!!
دختر همسایه رفته بود پیش فرشته جون و کفشهای اونو پوشیده بود
اومده بود به آقای مجری اصرار کرده بود که کفشهای فرشته جون رو بپوشه، بدون جزئیات بگم آقای مجری هم پوشید!البته بگم کفش بودا، پاشنه ده سانتی رو هم رد کرده بود، اینو میخوام بگم دیالوگ بسیار خوب و بجایی گفت آقای مجری: واقعن سخته با این کفشها راه رفتن، بعضیا عجب زندگی سختی دارن.