وبلاگی گروهی

همسنگرم بپاخیز...

بچه که بودیم این بازی یکی از جذاب ترین بازی های ما بود:

-سلام سلام شاه بزرگ

-کوفت و سلام! درد و سلام! از صبح تا حالا کجا بودید؟

-رفته بودیم تظاهرات

-تظاهرات چه شکلی بود؟

-"مرگ بر شاه، مرگ بر شاه"


و وقتی شاه! حرص می خورد و می ذاشت دنبالمون، دست به سرش می کردیم و می خندیدیم(لبخند)

ما از بچگی یاد گرفتیم و با این روند هم بزرگ شدیم که مقابل استکبار بایستیم...

ادامه مطلب...
۲۱ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۰۰ ۱۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
رزمنده

انقلاب نعمتی است برایمان

بسم الله الرحمن الرحیم

این که دنیا تغییر کرده بهانه نمی‌شود برای این که ما رفتار خودمان، هدف خودمان، آرمان خودمان را عوض کنیم، که وقتی آرمان عوض شد راه عوض می‌شود، وقتی هدف نهایی عوض شد دیگر معنی ندارد که شما در راه قبلی حرکت کنید، می‌روید به سمت هدف جدید که راه جدیدی است.

امام خامنه‌ای مدظله العالی

پی نوشت:

ادامه مطلب...
۱۹ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۰۰ ۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
عباس زاده

:)

خیلی وقته همینجوری گروه داره با پست بچه ها متفکرانه بالا میره یکی باید باشه کارشکنی کنه ;)


یه کاسه ای هست به اسم کاسه صبر!!!

امامن شخصا شک دارم واسه ما کاسه باشه


.

.


فک کنم ازین لگن قرمزاس!!!😐


ادامه مطلب...
۱۸ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۰۰ ۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
وخدایی که دراین نزدیکیست ..!

این نیز بگذرد

بسم الله الرحمن الرحیم

این داستان تکراری برای من فوق العادس. همین طور شابد برای شما...


ﻣﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻭ ﮐﻔﺸﻬﺎیﮔﺮﺍﻧﻘﯿﻤﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﯿﮕﺮﯾﺴﺖ. ﻧﺰﺩﯾﮑﺶ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻧﻘﻄﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ :"ﺍﯾﻦ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ"ﻋﻠﺖ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﺧﻂ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ. ﭼﻨﺪﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﻫﯿﺰﻡ ﻣﯿﻔﺮﻭﺧﺘﻢ..........ﺣﺎﻝ ﺻﺎﺣﺐ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ .ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ: ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎﺑﺮﮔﺸﺘﯽ؟ﮔﻔﺖ: ﺁﻣﺪﻡ ﺗﺎ ﺑﺎﺯ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ :"ﺍﯾﻦ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ" 


گر به دولت برسی، مست نگردی مردی،

گر به ذلت برسی، پست نگردی مردی،

اهل عالم همه بازیچه دست هوسند،

گر تو بازیچه این دست نگردی مردی...


منبع:تلگرام 

۱۷ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۰۰ ۱۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
راحله سادات

...

راستی صالح!!!! :

اگر دل دادی ، چرا بی دل نیستی؟

اگر مُسلِمی (مسلمانی)،  چرا تسلیم نیستی؟

 

 

 

ادامه مطلب...
۱۶ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۰۰ ۱۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
صالح

قدم شصت و هشتم ...خدا برایم کافیست...




 رجبعلی خیاط به شاگردش می گفت : وقتی می خواهی اُتوی زغالی را روشن بکنی و زغال را فوت بکنی ، برای خدا فوت کن . شاگرد گفت : فوت کردن برای خدا و غیر خدا ندارد . او گفت : چرا خیلی فرق دارد . اگر تو بخواهی برای خدا فوت کنی ، جایی می روی که کسی نباشد و آرم آرام فوت می کنی . ولی اگر برای غیر خدا باشد ، در کف بازار فوت شدید می کنی و ممکن است به چشم کسی برود و روی لباس کسی بنشیند و برایت هم مهم نیست .

ادامه مطلب...
۱۵ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۰۰ ۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
افسر جنگ نرم