جلوی درب سبز رنگ می ایستم، زنگ میزنم ... بفرمایید
سلام اصغرآقا هستن؟
جلوی درب سبز رنگ می ایستم، زنگ میزنم ... بفرمایید
سلام اصغرآقا هستن؟
معمولا وقتی کتابی رو می خونم، حتما از ب بسم الله شروع می کنم، یعنی هر آنچه که اول کتاب، افراد مختلف راجع بهش توضیح داده اند هم می خونم...
انگار یه چکیده ای از مطالب کتابه و تو، هوشمندانه، خواندن آن را شروع می کنی....
کتاب "از چیزی نمی ترسیدم" هم مثل سایر کتاب ها، اینطوری شروع شد...
چند سالی بود که کتابش را داشتیم ولی نخونده بودمش!!
عجیب بود که نخونده بودم...
شاید بابت اینکه بقیه می خوندند و فقط به یه قسمت داستان اشاره می کردند....یعنی وجه اشتراک تعاریفشون، همون یه بخش ماجرا بود...شاید برای همین از کل کتاب، این ماجرا تو ذهنم بود...ماجرایی که نتیجه تعریف مکرر افراد مختلف بود از اون بخش کتاب....
تا اینکه اتفاقی یه روز گفتم بشینم بخونمش...
السلام علیک یا مولانا یا اباصالح المهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)