برای همین اول به سراغ کتاب درسی های خودم رفتم و از اول هر کتاب، عکس را جدا می کردم و روی برگه A4 می چسبوندم....
کتاب های خودم که تموم شد کتابهای بچه ها هم بود بالاخره(لبخند)
یادمه با چه وسواسی عکس ها جمع می کردم...مثلا نه این عکس را دارم....نمی خوام
..این عکس گوشه ش پاره شده اما چون تا حالا ندیده ام برش میدارم و امثالهم....
کم کم تعداد این عکس ها زیاد شد و مجموعه عکس های امام بزرگتر...
به خواهرم که دست خط خوبی داشت گفتم پائین عکس ها، یه سری شعر بنویسه و همین کار باعث شد دیگه از خوشحالی بال دربیارم...
یادش به خیر...
یادمه مادرم می گفت فقط عکس جمع نکن، رفتارت هم مثل رفتار امام کن...ولی عالم بچگی بود و اصلا به این صحبت ها، توجهی نمی کردم(لبخند)
دارم فکر می کنم این روزها که به 14 خرداد نزدیک میشیم عاشقانه میریم حرم...اصلا 14 خرداد دلت پر میکشه حرم امام باشی...
حالا صحبت های مادرم تو گوشم می پیچه که هم باید شور داشته باشی و هم شعور...منش امام را باید در پیش گرفت...
مثلا:
"پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد"
عاشق امام، همین یه نصیحت را چطور عاملی؟
فتامل....