یاقدیر
دو کیلو پیاز ریز برای ترشی گرفته بودیم، اومدم خونه از محل کار و گفتم این پیازها رو من پوست کنم، چندتای اولش رو که پوست کردم خیلی اشک از چشمم اومد و منم پاکشون کردم با دستمال، یکم که گذشت دیگه انگار نه انگار، نه چشمم رو میسوزوند و نه تاثیری روم داشت.
همینطور که داشتم پیازها رو پوست میکندم به این فکر میکردم که چقدر زود عادت کردم و دیگه اشکم نیومد، این مسئله ذهنم رو درگیر خودش کرد
خیلی مسائل اولش شاید سخت باشه ...