یاقدیر
داشت از خودش تعریف میکرد، از مدارک تحصیلی عالیش، از میزان سوادش، از کمالاتش، از مسئولیتهاش، از کارهایی که کرده، از جایگاهی که باید در اونجا میبوده و نیست و در حق کمالاتش اجهاف شده همنیطور یه ریز با شور و هیجان داشت میگفت و منم نگاهش میکردم.
اصولا از کسی که اینقدر زیاد از خودش تعریف کنه خوشم نمیاد، یعنی از کسی که بزرگ نمایی کنه درخصوص خودش (لبخند)
چیزی نگفتم و بی تفاوت یا سر تکون میدادم و یا یه بله و آره از روی سربازکنی بهش میگفتم
خودش مکالمه رو تموم کرد
از اتاق رفت بیرون و وقتی برگشت از هر جیبش چندتا بیسکوییت که برای مراجعین گذاشته بودن رو درآور و ریخت روی میز و بعد هم گذاشت توی کشو میز و یکی، یکی باز کرد و خورد
پیش خودم گفتم حداقل میذاشتی از کمالاتی که گفتی کمی میگذشت بعد اینجوری عمل میکردی، واقعا ماها به اندازهای که از خودمون تعریف میکنیم و قبول داریم خودمون رو هستیم؟ از نظر بقیه چی؟