سلامِ آخرین جمعه....
قرار بود امروز ساعت 8 بنویسم اما توفیق حاصل نشد...
یاد این عکس افتادم...مربوط به دو سه سال پیشه...
دیدم نگاهش به سمت اسباب بازی هاست و از مادرش هم غافل...
اصلا براش مهم نبود، مادرش در کدوم نقطه قرار داره و دنبال چیه...فقط براش مهم بود که خودش چی می خواد...حتی اگه خواستنش، اسبابِ بازی باشه....
تفکر نوشت:
اسبابِ بازی مرا هم سرگرم کرده....اصلا حواسم نیست که تو کجائی؟
دستم را بگیر تا گم نشوم....
کنترل حواسم، سخت است...
"إِلىٰ مَتَىٰ أَحارُ فِیکَ یَا مَوْلایَ وَ إِلَىٰ مَتَىٰ ؟ وَأَیَّ خِطابٍ أَصِفُ فِیکَ وَأَیَّ نَجْوَىٰ ؟"
پی نوشت1:
برای سلامتی و فرج امام زمان ارواحنا لتراب مقدمه الفداء و شهادت همه مون صلوات
پی نوشت2:
ثواب این نوشته با افتخار تقدیم شد به شهید عبدالمطلب اکبری
پی نوشت3:
بابت تاخیرم، صمیمانه، عذرخواهی می کنم...چهارباغ اصفهان را در اسفند 1400 ببینید...تقدیم به شما
پی نوشت4:
به نمایندگی از فانوس جزیره، از همه حلالیت می طلبم...خصوصا بر این کمترین، ببخشائید...
سلام... روزتون بخیر و سلامتی...
تلنگر به جایی بود... درگیر همین چند روز نمایش این دنیا...!