شب های یلدا
یک دقیقه بیشتر به تو فکر می کنم ...
.
امسال توفیق تهیه بسته مخصوص یلدا را نداریم ...
شب های یلدا
یک دقیقه بیشتر به تو فکر می کنم ...
.
امسال توفیق تهیه بسته مخصوص یلدا را نداریم ...
رفتم توی مترو
یه آقایی با موهای تقریبا سفید کمی بلند، ریش های کمی بلند و سفید
می گفت اوایل انقلاب که هنوز خیلی نظم و انضباط حاکم نبود، تو بسیج مسئول جابه جا کردن اسلحه بودم...تک و تنها، عقب وانتم رو با اسلحه پر می کردم و از مبدایی به مقصدی می رسوندم...
چون کارم خوب بود، بهم مجوز تام داده بودند و منم تو کارم جدی بودم...حتی وقتی یکی از بچه های محله رو بابت همین موضوع، شهید کرده بودند هم ترسی نداشتم از تنها انجام دادن کار...
گذشت تا اینکه یکی از مغازه دارهای قدیمی محل، که خودش هم لات بود، بهم گفت فلانی تو کارِت چیه؟ گفتم چطور؟ گفت هیچی با این وانتت، میری میای اینا....گفتم اینکه کارم نیست...کمک بچه هام فقط...
یه نگاه "برو خالی نبند خودم می دونم یه کاره ای" خاصی تو چشماش موج زد....
انقدر خدا همه چی رو قشنگ کنار هم میچینه درست مثل ی پازل که کیف میکنی همچین خدایی داری....