بسم الله الرحمن الرحیم
چندتا شهر رفتم در طی هشت روزی که سفر بودم
بسم الله الرحمن الرحیم
چندتا شهر رفتم در طی هشت روزی که سفر بودم
بسم الله الرحمن الرحیم
میگفت: قرار شد برای عملیاتی بچهها رو منتقل کنیم با کامیونهایی که فرستاده بودند، بچهها به زور سوار شدند و بیشتر از ظرفیت سوار شده بودند، من هم رفتم جلو پیش راننده نشستم
بسم الله الرحمن الرحیم
عید ولایت، عید غدیر بر شما مبارک
غدیر عید قدر دانستن ولایت و امامت است
لطفا سیدها خودشون عیدی بدهند با زبان خوش (لبخند)
کاش رزمنده این روز مطلب مینوشت، بهترمیتونست عیدی بگیره (لبخند)
.
بسم الله الرحمن الرحیم
عید اثبات بندگی در عمل
عید سعید قربان بر شما مبارک
سعی کنیم حداقل یکی از خصلتهای بدمان را در راه خدا و برای خدا قربانی کنیم.
شهدای مدافع حرم از بهترینهای خود برای خدا دل بریدند و رفتند، روحشان شاد.
بسم الله الرحمن الرحیم
سوار تاکسی شدم، یه تاکسی زرد که خیلی هم تر و تمیز بود برخلاف برخی تاکسیها که آدم رغبت نمیکنه سوارشون بشه، صندلی جلو خالی بود و نشستم، جلوی داشبورد یه برگه دست نویس با چسب چسبانده بود
بسم الله الرحمن الرحیم
دو سه سال پیش بود اواسط تابستان دلم خواست یک روزی کت و شلوار بپوشم توی اون گرما، دیدید آدم از لباسهایی که میپوشه و یک نواختی خسته میشه و دوست داره برای مدتی حتی کوتاه لباسی متفاوت از لباسهای روز قبلش بپوشه ...