وبلاگی گروهی

۲۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «طلب دعا» ثبت شده است

آقا اجازه ؟

آقا اجازه! دل زده ام از تمام شهر

بی تو دلم گرفته از این ازدحام شهر

آقا اجازه! دست خودم نیست، خسته ام

در درس عشق، در صف آخر نشسته ام

در این کلاس، عاطفه معنا نمی دهد

اینجا کسی برای تو برپا نمی دهد

آقا اجازه! بغض گرفته گلویمان

آنقدر رد شدیم، که رفت آبرویمان


اللهم عجل لولیک الفرج ...

دل نوشت :

کاش به دلهای خسته ما نگاهی کنی آقا تا دیگر روزهای جمعه شرمنده نباشیم سر اعمالمان که خدمت شما می آورند ...

۱۱ بهمن ۹۲ ، ۰۸:۰۰ ۱۱۱ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰
عباس زاده

زیبائیت که نمایان باشد ...

ادامه مطلب...
۱۷ دی ۹۲ ، ۱۴:۵۴ ۲۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
عباس زاده

فقــــــط دعـــا کــــار این روزهـاست ...

همیشه آماده ، آماده بوده و هست برای رفتن ، به این حالش غبطه میخورم همیشه ، یه جورایی الگو بوده و هست برای من خیلی از کارهاش ، مدیون ایشون هستم همه چیزهایی که توی زندگی دارم ... درسته که یه جوری رقم خورده که خیلی صمیمی نباشیم باهم ولی همیشه یکی از آرزوهام این بود که خیلی رابطه صمیمی داشته باشم باهاش ولی نشد ... ولی وجودش توی زندگیم همیشه مثل یه تکیه گاه بوده و هست برام .. یه دلگرمی خاصی بهم میده ... خیلی مظلوم و با اخلاقه و سعه صدر خاصی داره ، خیلی صبور ..

چند روز پیش که رفته بود دکتر و آزمایش های مختلف .. دکتر بهش گفته مریضی شما روی کبدت اثر گذاشته .. از اون روز چهره اش مظلوم تر از قبل شده .. خیلی افتاده تر از قبل شده .. افتاده و مظلوم که بود .. حالت این روزهایش خیلی نگرانم میکند .. دلم میسوزد ، هم برای او هم برای خودم .. این روز ها خیلی بشتر از قبل به فکر آماده شدن برای رفتن است .. حالت هایش عوض شده .. آزارم میدهد .. سخت نگرانم میکند .. برخورد هایش هم .. به خاطر مریضی اش چند تا از روزه هایش را نتوانسته بود بگیرد .. این روزها سخت فکر آنهاست .. دیشب پرسیدم گفت دو تای دیگر مانده .. بیشتر حالم را گرفت ... نه نماز قضایی دارد و نه روزه ای دیگر .. برخورد هایش برخورد خدا حافظی است ، طلب دیدن هایش ، طلب خداحافظی است ...

نمیدانم چه کنم .. فقط دعا کار این روزهاست ، کار دیگری از دستم بر نمی آید .. مرگ حق است و دست خداست .. راضی ام به رضای او .. فقط طلب صبر میکنم از مهربان هستی ..

از همه دوستان نیز التماس دعا دارم ..

دلی برای نوشتن مطالبم نیست .. کلی فکر کرده بودم برای نوشتن ولی این روزها بیش از هر روزی پریشانم هر که میبیندم میپرسد چه شده .. دیشب یکی یه چیزی بهم گفت .. او هم خیلی مرا به هم ریخت .. فکر نکنم در اینخصوص بوده .. خوش بینم ...

۵۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عباس زاده