با یه طلق و شیرازه ساده، پنجره اتاقش را تزئین کرده بود....
می گفت وقتی نور آفتاب از این طلق ها رد بشه و نور رنگی روی فرش بیفته، لذت می برم...
با یه طلق و شیرازه ساده، پنجره اتاقش را تزئین کرده بود....
می گفت وقتی نور آفتاب از این طلق ها رد بشه و نور رنگی روی فرش بیفته، لذت می برم...
یادمه در دوران مدرسه، از جمله ایامی که خیلی به ما خوش می گذشت، دهه فجر بود...
اولی به دومی گفت:"اگر گاو شما به گاو ما شاخ بزنه و اونو زخمی کنه، تکلیف چیه؟"
دومی جواب داد:"ای بابا، حیوون که چیزی سرش نمیشه...باید گذشت کرد"
اولی گفت:"حالا اگه گاو ما به گاو شما، شاخ زد و اونو زخمی کرد، چی؟"
شیپورها به صدا در میان....
پاشو و بایست که سرود ملی را بخونیم....دیگه اینجا جای آبیته یا قرمزته نیست...