هر وقت به یه مشکلی برمیخورم که نمیدونم باید از کی کمک بگیرم براش
یا سوالهایی که هر کسی براش یه جواب داره..
وقتهایی که سخت میشه بفهمی درست ماجرا چیه
دقیقا میرسم به بیچارگی خودم که از امام دورم..
دقیقا میرسم به اینکه خدایا
من امام میخوام...
من امام میخوام که هم من رو بشناسه هم راه درست رو بدونه...
یکبار که خیلی ترمز بریده بودم رفتم این رو با یه عزیزی مطرح کردم، با عتاب گفت:
فکر کردی امام هم اگه بود هر کسی رو راه میداد؟؟
فکر کردی الان امام نیست؟؟
یادش به خیر دوران مدرسه...
یادمه اول مهر، ابوی گرامی می رفت کلی لوازم التحریر می خرید و چون حوصله نداشت هر از گاهی مجددا پول بده بابت مداد سیاه و مداد قرمز، این دو مورد را بسته ای می خرید...ولی خب تحت نظارت مادرم، تا مدادت به ارتفاع یکی دو سانت نمی رسید حق نداشتی مداد جدید برداری....
بسم الله الرحمن الرحیم
.
دیشب داشتم یه مسیر کوتاهی رو میرفتم که یه پرژکتور قوی نصب شده بود وقتی که پشت به نور میرفتم با این که نور با من هم مسیر بود جلوم رو خوب نمیدیدم و متوجه نبودم که کجا بارون جمع شده و کجا نشده که گامهام رو با اونها تنظیم کنم که یه وقت پام خیس نشه ، دیگه خلاصه با توکل رفتم ...
موقع برگشت با این که پرژکتور روبروم بود و نور مستقیم میزد و مخالف جهتم بود به خوبی همه چاله ها و آبهایی که جمع شده بود رو میدیم و خیلی راحت متوجه میشدم که از چه مسیری باید برگردم که حتی یه ذره هم پام خیس نشه ...
توی همین حین که داشتم برمیگشتم یه تفکری به ذهنم خطور کرد
بسم الله الرحمن الرحیم
امام حسین علیه السلام فرمودند:
هیچ بنده ای نیست که در مصیبت ما قطرهای اشک ریزد و یا چشمانش گریان شود ، مگر آن که خداوند به سبب آن گریه او را تا ابد در بهشت جای دهد.
بحار الانوار - ج 44 - ص279
نمیدونم از کربلا و جریان این روزا چی بنویسم ، اما یه داستان تو کل ماجرا بیشتر دل کسی مثل من رو میسوزونه ، همه شهدای کربلا از کوچیکترینش تا بزرگترینش که حبیب باشه یه روضه و مجلس و نوشتار میخواد که طولانی مدت خونده و نوشته بشه اما
برای من این کلمه بیشتر سنگینه که با امروز خودم مطابقت میدم ، تو داستان کربلا ظاهرا دوجا این جمله به کار برده شده ، یکی توی داستان شهادت حربن یزید ریاحی و دیگری زهیر ابن قین و اون جمله چیزی غیر از این نیست
شده تا حالا یکی ازت آدرس بپرسه؟
حتما شده دیگه...این که پرسیدن نداره!!