یادش به خیر دوران مدرسه...

یادمه اول مهر، ابوی گرامی می رفت کلی لوازم التحریر می خرید و چون حوصله نداشت هر از گاهی مجددا پول بده بابت مداد سیاه و مداد قرمز، این دو مورد را بسته ای می خرید...ولی خب تحت نظارت مادرم، تا مدادت به ارتفاع یکی دو سانت نمی رسید حق نداشتی مداد جدید برداری....

یادمه مادرم همیشه می گفت "بچه ها امسال لوازم التحریر خیلی گرون شده!(انگار الان ارزونه!)...پس حواستون باشه ...مبادا برگه های دفترهاتون را جدا کنید ها..."

و برای محکم کاری، تمام صفحات دفتر ها را شماره می زد...

اما چه سود؟...فقط کافی بود معلم سر کلاس بگه "بچه ها میشه یه برگه به من بدید؟"

سیل برگه ها بود که از دفترها جدا می شد و رو به معلم بنده خدا گرفته می شد...چقدر افتخار می کردیم که شانس باهام یار بود و برگه منو گرفت!!!!اصلا هم مهم نبود بعد بابت اینکه شماره گذاری دفترت دچار بحران شده باید جواب پس می دادی...

یادش به خیر....با اینکه مدادرنگی جزء لذت بخش ترین وسایل بود اما ماژیک چیز دیگه ای بود...اون هم یه بسته 12 رنگی! ...

بلافاصله همه رنگ هاش امتحان می شد و هفت رنگ بهتر برای نوشتن برنامه هفتگی انتخاب می شدند...

برنامه هم درست در جایی که کاملا در معرض دیده، باید قرار می گرفت و تازه هر روز با یه رنگی نوشته شده بود که از فاصله دور هم بتونی سریع برنامه اون روز را بخونی....

اما یه مدت که می گذشت، برنامه را حفظ بودی...به قول معلم ها، ملکه ذهنت شده بود...


دارم فکر می کنم یه برنامه هفتگی دیگه هم داریم که ذکر ایام هفته است:

شنبه: یا رب العالمین

یکشنبه: یا ذو الجلال و الاکرام

دوشنبه: یا قاضی الحاجات

سه شنبه: یا ارحم الراحمین

چهارشنبه: یا حی یا قیوم

پنجشنبه: لا اله الا الله الملک الحق المبین

جمعه: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


اولش از بزرگی و قدرت خدا میگه..بعد میگه خب هر چی می خوای، از این خدا بخواه...بلافاصله بعد میگه اون خدائیه که مهربانترین مهربانانه...ولی در عین حال حواست باشه باید چی از خدا طلب کنی....هدف اینه که برای خدا باشی....حتی اگه قراره تک تک، یا دو نفر دو نفر برای خدا قیام کنی باید این کار را انجام بدی...

خدائی که حق مطلقه...

حالا قیام کردی...دستت درد نکنه...از پا نشینی ها...تا انقلاب مهدی، نهضت ادامه داره...