رسیده شهیدی دوباره
پس از بی نشانی و دوری
سوی مادری که همه عمر
نشسته به پای صبوری
پس از سالیانی که بوده
پی یک خبر از شهیدش
فقط استخوان و پلاکی
رسیده ز سرو رشیدش
سلام خدا، به این مادران، به چشمان بی سوی نمناک
سلام خدا، به آن عاشقان،شهیدان گمنام این خاک
ای عاشقان بی نشان ، زائرتان حضرت زهراست
نمیدونم از کجا شروع کنم به نوشتن . .
شب اول مجلس بیت رهبری رو رفته بودم (چه راحت رفتیم داخل و قسمت شد جلوی جلو بنشینیم ، چند متری آقا) .. و شب چهارم رو هم تصمیم گرفته بودم که شرکت کنم تنها (البته به خاطر شرایطی که داشتم) .. قرار گذاشته بودیم که شب آخر رو هم بریم ..
شب چهارم رفتم سمت درب گفتند فلان درب ، رفتم اونجا گفتند فلان کوچه ، رفتم گفتند مخصوص خادمین است بروید فلان خیابان ، اومدم دیدم یاعلی چه صف عریض و طویلی داره داشتند اذان را میگفتند ، دیدم اگه بخوام برم توی صف نه به نماز میرسم و نه به رفتن داخل ، رفتم جلوتر از کناری رفتم و رفتم داخل کفش ها رو تحویل دادم و رفتم ، زمین به دلیل بارانی که آمده بود خیس بود ، خواستم میان بر بزنم ولی به درب بسته خودم ، زمین و موکت خیس بود ، نماز عشا هم تمام نشده بود و درب ها بسته ، آب زمین یواش یواش پاهارا خیس کرده بود و انگار نه انگار که نوک پنچه ایستاده ای ، پشت درب اصلی پر از جمعیت شده بود ، ماشاالله جمعیت خیلی زیاد بود ، شب اول خیلی راحت تر بود .. به هر حال درب کناری باز شد و رفتیم داخل ، نماز را خواندم ، ایستادم تا بلکه بتوانم بروم جلو ؛ جمعیت داخل پر بود و درب را بسته بودند ایستادن ها هم جواب نداد ، یکی از دوستان را جلوی درب دیدم با اشاره گفتم راه نداره ؟ با سر گفت نه ، جمعیتی هم جلو ایستاده بودند که حاکی از این بود .. سرما کم کم داشت وجودمان را میگرفت ، لباس مناسب هم که از قرار معلوم نپوشیده بودیم ، به رفتن داخل حسینیه اکتفا کردیم و فکر این که خیلی ها همین هم گیرشان نیامده است ، ولی درب را بسته بودند.
فکه که میروی ، ناخودآگاه دوست داری بمانی و بمانی ...
دوست داری همانجا خادم شوی و تا وقتی که میشود و اجازه می دهند همانجا بمانی ...
اصلا پایی برای بازگشت نداری که برگردی ، وقتی روی شن ها پا میگذاری ..
وقتی که بخواهی با سرعت هم روی شن ها راه بروی و بدوی هم نمیتوانی ، نامحسوس به تو میگویند که آهسته و آرام قدم بردار ...
به ورودی یادمان که میرسی نا خوآگاه می بینی که کفش نداری ...
انگار این جمله ای که نوشته اند را دلت زودتر از خودت فهمیده است " فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوى "
و میروی و میروی ..
مهم ترین جمله امام خامنه ای (مدظله العالی) در سال 1392 از نظر مردم انتخاب شد :
خدمت همه دوستان مجازی و حقیقی
سلام علیکم
کم کم داره پرونده سال 92 با همه خوبی ها و بدی هاش بسته میشه و کلی پستی و بلندی با کلی خاطرات تلخ و شیرین توی ذهن هامون نقش بسته ، ایشاالله که بلندی ها و خاطرات شیرینش توی زندگی هاتون بیش از بقیه موارد بوده باشه ..
البته این سال عوض شدن چیز خاصی نیست و هر روز ما شماره اش عوض میشه ، هر ماه ما شماره اش عوض میشه و هر سال هم شماره اش عوض میشود ولی چون این سالی یک بار است تفاوت دارد ... چون بهار می آید و فصل تغییر و شکفتن است کمی برایمان فرق دارد وگرنه که روز همان روز است و زندگی ادامه همان زندگی ..
اما باید از طبیعت درس آموخت و کمی تغییر کرد و شکفت ..
سال 92 برای من سالی پر از درس ، پر از تغییرات و عنایات بوده شکر خدا که شکرش را نمیتوان به جای آورد .. البته معمولا دعب من این است که تلخی ها را فراموش میکنم و اصلا در خاطرم نمی ماند ...
و اما دنیای مجازی در سال 92 برایم خاطرات خوبی بر جای گذاشت که امیدوارم در سال جدید بهتر از پیش و بالنده تر باشم در این محیط .
و اما سال 93 را آرزو میکنم که سال ظهور مهدی فاطمه (عج) و منتقم خون و سیلی مادرش باشد و سالی پر از برکت و سلامتی و خوشی برای شما و ان شاالله مکرر زیارت قبور ائمه علیه السلام نصیبتان گردد.
در نوروز که به دیدار اقوام میروید هم حرمت ایام فاطمیه را نگه دارید و هم در دیدارتان قاتلین حضرتش را لعن نمائید.
ان شا الله بر فرض حیات فردا عازم راهیان نور هستیم
سال تحویل دوکوهه ، حسینیه شهید همت..
ان شاالله دعا گوی همه دوستان هستم ..
شما هم برای ما دعا کنید ..
.
.
.
از دوستان خواهشی دارم :
در این مدت برداشتشان را نسبت به این جانب ، نه تعریف کردن ، صرفا برداشتشان را از شخصیت و نوشته هایم برایم مکتوب کنند ، اگر انتقادی ، یا پیشنهادی راجع به خودم یا وبلاگ فانوس جزیره دارید منتظر و خوشحال میشوم .
عاقبت همه مان ان شاالله ختم بخیر شود .